#حضرت_زهرا_سلاماللهُعَلَیها_شب_وروز_شهادت
سـر مـیگـذارد آسـمــان بـر آسـتـانـت
غـرقـیـم در دریـای لـطـف بیکـرانت
محـبـوبتر از هر کـسی نزد رسـولی
آغـوش او هـمـواره میشد مـیـزبـانت
چون مادری دلسوز، مرهم مینشاندی
بر زخـم او بـا دسـتهـای مـهـربـانت
نـور پدر وقتی که شد خـامـوش دیگر
تاریک شد، تاریکِ تـاریک آسـمـانت
حق علی را غصب کردند و پس از آن
انـداخــتـنـد آتـش بـه جــان آشــیــانـت
میسوختی در شعـلههای کـینههـاشان
آه از دلـت آه از دل آتــشــفــشـانـت...
با دستهای بـسته حـیـدر را که بردند
با چـشم خود انگـار دیدی رفت جانت
پشت سر حیدر خودت را میکـشاندی
آه از تن مـجـروح و از اشـک روانت
هجده بهار از عمر تو تنهـا گـذشت آه
نـاگـاه دیـدی میرسـد فـصـل خـزانت
پـیـچـیـد در خـانـه بـرای آخـریـن بـار
بـوی تـنـور داغ و بـوی عـطـر نـانت
بانو تو حتی بعد از اینکه پر کـشیدی
بـودی به فـکـر کـودکـان نـیـمـهجـانت
بند کـفـن وا شد تو با مـهـری فـراوان
آغـوش وا کـردی به روی کـودکـانت
آن کودکـانی که پس از تو رنج دیـدند
ای کاش پـایـان داشت اینجا داسـتـانت
یا لااقـل بـانـو نـمیرفـتی تو ای کاش
آن روز در گــودال بــا قــدّ کــمـانـت
دیدی حسینت را که تنها و غریب است
دیدی که غرق خون شده اینک جوانت
با نـاله تا گـفـتـی بُـنـَیَّ عـرش لـرزیـد
عالم همه حیران شد از صبر و توانت
گفتی که آبت هم ندادند، آسمان سوخت
وقـتی شـنـید این واژهها را از زبـانت
✅ لطفا شما هم مُبلّغ و منتشر کننده این کانال پر محتوا بوده و در ثواب آن سهیم شوید
👇👇👇
لینک کانال در ایتا
https://eitaa.com/astanevesal