ابن جوزی به نقل از مسعودى می‌نویسد: به متوكّل خبر دادند كه امام على بن محمد عليه السّلام در خانه‏ اش نامه ‏ها و سلاح هايى دارد كه از شيعيانش از مردم قم رسيده و او مصمّم است كه بر حكومت تو حمله كند، متوكل گروهى از تركان را فرستاد و آنها شبانه به خانه آن حضرت هجوم بردند و چيزى در آن نيافتند و ديدند كه وى در خانه‏ اى در بسته است و ردايى از پشم بر تن روى شن ها و ريگ ها نشسته، روى دلش به سوى خدا رو به قبله قرآن تلاوت می‌كند، جَالِسٌ عَلَى الرَّمْلِ وَ الْحَصَى وَ هُوَ مُتَوَجِّهٌ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى يَتْلُو آيَاتٍ مِنَ الْقُرْآنِ آن گروه، با همان حال او را نزد متوكّل بردند، و به متوكّل گفتند: ما در خانه او چيزى نيافتيم و ديديم كه او رو به قبله نشسته و قرآن مى ‏خواند، متوكّل كه در مجلس شراب نشسته بود آن حضرت را وارد كردند در حالى كه كاسه شراب در دستش بود وقتى كه او را ديد بيمناك شد و به او تعظيم كرد و در كنار خود نشاند و كاسه ‏اى را كه در دستش بود به او تعارف كرد، امام فرمود: وَ اللَّهِ مَا يُخَامِرُ لَحْمِي وَ دَمِي قَطُّ فَأَعْفِنِي فَأَعْفَاهُ به خدا سوگند كه هرگز شراب داخل گوشت و خون ما نشده است، مرا معاف بدار! متوكل او را معاف داشت و به او گفت: پس براى ما شعرى بخوان! امام على الهادى عليه السّلام فرمود: إِنِّي قَلِيلُ الرِّوَايَةِ لِلشِّعْرِ مرا با شعر آشنايى زيادى نيست! متوکل گفت: چاره‏اى نيست بايد بخوانى! ادامه روایت در فایل بعدی 👇👇 لینک کانال در ایتا https://eitaa.com/astanevesal