💠 🔻اصلا نفهمیدم چی شد. تا به خودم اومدم دیدم دخترم از پله ها پرت شده پایین. دستشو نمی تونست تکون بده. بردیمش پیش شکسته بند. گفت دستش در رفته و جاش انداخت. 🔻یکی دو هفته ای گذشت اما دردش روز به روز بیشتر شد. بردیمش دکتر و از دستش عکس گرفتند. دکتر عکسها رو دید و چند تا سوال کرد و گفت دستش بد جا افتاده و چون مدت زیادی گذشته، هر چی زودتر باید عمل بشه! هزینه عمل رو پرسیدم دیدم خیلی بالاست. نه پولی داشتم و نه بیمه ای! بچه روبستری کردیم تا فردا کارهای عمل رو انجام بدیم. 🔻از بیمارستان مستقیم رفتم حرم حضرت معصومه علیهاالسلام و به خانم عرض کردم که: خانم جان من خادم شمام. غیر از شما کسی رو ندارم. خودت میدونی که به احترام مادرت اسم دخترمو گذاشتم بتول. حالا تو رو به حق همون مادرتون دخترمو شفا بده! 🔻درد دلم که تموم شد راه افتادم برم بیمارستان. تو صحن حرم یکی از مسئولین انتظامات رو دیدم و باهاش احوال پرسی کردم. حال دخترمو پرسید و منم قضیه رو بهش گفتم. منو برد تا دفتر انتظامات و یه تیکه پارچه سبز بهم داد. گفت: دیروز از داخل ضریح برداشتمش؛ ببند به دست دخترت. یه تیکه نبات تبرکی هم بهم داد و گفت تو آب حل کن بده بچه بخوره! نور امیدی تو دلم روشن شد و با سرعت خودمو رسوندم بیمارستان. 🔻پارچه رو بستم به دست دخترم و نبات رو بهش دادم خورد. روز بعد که دکتر برای معاینات قبل از عمل اومد، با تعجب گفت وضعیت دستش فرق کرده و ظاهرا دیگه نیازی به عمل نیست. ✅دیگه سر از پا نمی شناختم. بدون معطلی خودمو رسوندم حرم واسه تشکر از خانم... 🔷🔸💠🔸🔷 کانال معارفی آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها 🆔@astanfatemi