🏴 با آدم‌ ها کاری ندارم ولی ای کاش جاده ها کمی مهربان‌میشدند و با حسرت بی سرانجامش راه می آمدند... آماده ی سفر شده بود. دیگر تابِ این همه دوری را نداشت. دلش پر میزد برای برادرش. این جنس پر زدن ها را باید خواهر باشی تا بفهمی... باید خواهر باشی تا بفهمی چقدر هر لحظه محتاج دیدن برادرت هستی آن هم بی هیچ حد و مرزی... اما... آه...خدا برای هیچ خواهری نیاورد... درست لحظه ای که درد دوری نفس های آخر را می کشید طاقتش طاق شد و دلتنگی امانش را برید.... حالا من پنجره ای رو به دلتنگی هایش باز کرده ام تا از چشم های گنبد، غم نا تمام یک خواهر را بخوانم... 📝 متن از فاطمه سادات آل مجتبی ◾️▪️▫️▪️◾️ کانال رسمی آستان مقدس @astanqom