سلام الله عمر رو فرستاد گفت برو سند و بگیر... خب اونجا بود که سیلی زد و سند و گرفت و اومد... حضرت دیگه با اون(عُمر) صحبت نکرد... این سخنرانی بزرگ رو کرد وقتی سخنرانی کرد مسلمونا موندن حرف زهرا را گوش کنن یا حرف... گفت: ای دختر پیغمبر حرفاتو زدی؟! فرمودن: آره توضیحاتتو برای مسلمونا دادی؟! فرمودن: آره خب میبینی بهت جواب دادن؟! فرمودن: نه گفت: میبینی دوتا قرائته یه قرائت تو، یه قرائت من، یه برداشت تو از اسلام یه برداشت من میبینی برداشتت رای نداره برو تو خونه ات بگیر بشین اینا برداشت منو قبول دارن حضرت فرمود: نمیرم خونه بگیرم بشینم... گفت: چی کار می کنی؟! فرمود: می رم شکایتتون رو به پدرم می کنم (این نفهمید زهرا چی میگه...)