🖌🖌🖌 چوپان دروغگو بدنبال کسب آبرو ❌ داستان چوپان دروغگو را قطعا همه شنیده اند و با آن بزرگ شدند اما هیچ وقت کسی نفهمید که آن چوپان برای جلب اعتماد دوباره ی مردم چه کرد: بعد از خسارت چشمگیر به گله گوسفندان روستا و عدم اعتماد اهالی، چوپان تصمیم گرفت که اتهامی را شایع کند و خود را از این مخمصه نجات دهد. این اتهام باید به فردی چسبانده میشد که نه تنها گوسفندی نداشت بلکه ساده ترین زندگی از بین روستاییان، متعلق به او بود و اتفاقا به صداقت و امانت هم شهرت داشت: آ سِد علی، معتمد روستا. چوپان چو انداخت که حاجی جان شما، قصد نابودی گوسفندان را کرده است، چرا که با از بین بردنشان، می‌تواند پای دلّالان لبنیات و گوشت را به روستا بازکرده و از این میان، سودی ببرد. این ظاهر ساده اش هم، فقط عوام فریبی است.... هرکس می شنید، یک نگاه به زندگی حاجی می کرد و نگاهی هم به سابقه ی آن دروغگو.... بعد هم از شدت شگفتی، زبانش قاصر می شد و با نگاهی عاقل اندر سفیه، چوپان را بدرقه می کرد. نقشه ی بدی نبود، می توانست بگیرد... اما چوپان یادش رفته بود که 🔴 هیچ احدالناسی حرف یک دروغگو را نمی پذیرد علی الخصوص سخنان بی مدرکش را... 🔴 و هیچ جوانمردی، اهل شکستن نمکدان خوبان، نیست و نخواهد بود، علی الخصوص صادقان امین را... ‼️ جا دارد سقلمه ی آخر را نثار جان کذابان بی مدرک کنیم: چاه مَکن بهر کسی، خسته میشی... جان مَکن بهر دروغ، مایه ی خنده میشی...😏 https://eitaa.com/joinchat/4290379807Ccd1f0861fd