🔦 دعبل خزائی شاعر بود، شعری برای اهل بیت گفته بود، رفت پیش حضرت رضا علیه السلام تا برای ایشون شعرش رو بخونه، شعر رو خوند و حضرت هم صد دینار بهش داد. دعبل گفت: آقا لطفا یکی از پیرهن‌هایی که پوشیده‌اید رو به من بدید تا وقت مردن کفنش کنم. حضرت پیرهن رو داد و گفت: «قدر این پیراهن را بدان و خوب محافظت کن! که من در آن هزار شب و هر شبی هزار رکعت نماز خوانده‌ام و در آن هزار ختم قرآن به جای آورده‌ام.» بحار، ج ۷۹، ص ۳۰۹ @atayaa