وقتی او رفت ، انگار تمام دنیای ما رفت. بچه ها را از خواب بیدار نکردم. فقط چند دقیقه تعریف بالا سرشان ایستاد و نگاهشان کرد. بعد هم بوسیدشان و رفت.
جدا شدن از خانواده واقعاً سخت بود ؛ اما از آنجایی که هدف بزرگتری داشت ؛ به راهش ادامه داد. »
علی اکبر در دوازدهمین روز از بهمن ماه ، با خانواده تماس گرفت و با من و فرزندانش صحبت کرد .
فردای آن روز یعنی در سیزدهم روز از بهمن ماه سال 1394 بود که وی پس از مجروحیت از ناحیه دست و پا ، با اصابت گلوله تک تیراندازها به سر ، عروج کرد .