ناگهان در یک سحر ایمان خود را یافتم
جان سپردم آنقدر، تا جان خود را یافتم
سورهی اخلاص را میخواستم پیدا کنم
لای شببوها، شبی، قرآن خود را یافتم
گرچه چرخیدم هزاران بار، با اهل نظر
در سماعی شعلهور عرفان خود را یافتم
یک شب «قدر» آسمان گل کرد در آیینهام
ذکر «یا منّان» و «یا رحمان» خود را یافتم
ذکر میگفتم، ولی حالی پریشان داشتم
در شب «الغوث»ها، درمان خود را یافتم
شانهام لرزید و برپا شد قیامت در دلم
تا به سر قرآن گرفتم، جان خود را یافتم
ناگهان هفت آسمان گل ریخت روی شانهام
مصرعی دیگر شد و پایان خود را یافتم