🔹سروده برای آید آن روز که خاک سر کویش باشم ترک جان کرده و، آشفته‌ی‌ رویش باشم ساغر روح‌فزا، از کفِ لُطفش گیرم غافل از هر دو جهان، بسته‌ی‌ مویش باشم سر نهم بر قدمش، بوسه‌زنان تا دم مرگ مست، تا صُبح قیامت، ز سبویش باشم همچو پروانه، بسوزم برِشمعش همه عُمر محو چون می زده، در روی‌ نکویش باشم رسد آن روز که در محفلِ رندان، سرمست رازدار همه اسرار مگویش باشم یوسفم گر نزند بر سر بالینم سر همچو یعقوب دل آشفته‌ی‌ بویش باشم دیوان امام خمینی، ص 153 ⚘کانال👈 عطرِظهورِمولا