رفته بود. من و جعفر آقا رفتیم همان کلبه ی زمستانی آن میرزن دیدیم پسرش دیگر کاملا خوب شده تا مارا دید آمد و این میرزن خودش را انداخت به پای جعفر ِقا ، جعفر آقا با شرمندگی بلندش کرد و خیلی تفقد و دلجویی ازش کرد گفت : حال پسرت چطور است ؟ گفت الحمدالله کاملا خوب شده فقط آقا اگر امکان دارد آن اسم هایی که گفتید یک بار دیگر بگویید من می خواهم مسلمان بشوم ؛ می گوید جعفر آقا دیگر اسم چهارده معصوم و دوازده امام را برد این میرزن و فرزندش که دیگر خودشان به دست مبارک امام زمان و به واسطه ی حضرت و با سببیت این جعفر آقا شفا میدا کرده بود مسلمان سدند و ما آمدیم. ببینید وقتی آدم یک امیدی داشته باشد که این دست مقدس بیکار نیست تو این عالم هیچ موقع تو زندگی اش نمی بُرد و کم هم نمی آورد . استاد عالی