کرامت پس از شهادت (۲)🌹 ✅ بوی خوش شهید احمدعلی نیّری لحظات غروب بود. خاک آن‎جا هم سُست بود. من روی زمین نشستم و با دست مشغول کندن شدم. گودال عمیقی درست شد. دست من تا کتف توی گودال می‎رفت و خاک‎ها را به بیرون می‎ریخت. امّا دیدم یک سنگ جلوی کار مرا گرفته. این‎قدر فکرم مشغول بود که فکر نکردم گودال خیلی عمیق شده و ممکن است به محل قبر برسم! دور سنگ را خالی کردم و آن را بیرون کشیدم. در آن لحظات غروب یک دفعه دیدم زیر سنگ خالی شد! با تعجّب سرم را پایین آوردم. دیدم سنگی که در دست من قرار دارد از سنگ‎های بالای لحد است و اکنون یک راه به داخل قبر ایجاد شده! رنگم پریده بود. چرا من دقّت نکردم؟ برای چی این‎قدر این‎جا را گود کردم؟ 🚀 @stickernew 🇮🇷 🚀 @stickernew 🇮🇷