#خصوصی
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿
🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷
🌸 قسمت دوازدهم 🌸
***********
ای کاش کسی بود که می توانستم گناهانم را به گردن او بیندازم و اعمال خویش را بگیرم! اما هر چه می گذشت بدتر میشد. جوان پشت میز ادامه داد: وقتی اعمال شما بوی ریا بدهد پیش خدا ارزشی ندارد. کاری که غیر خدا در آن شریک باشد به درد همان شریک می خورد. اعمال خالصت را نشان بده تا کار شما سریع حل شود. مگر نشنیده ای: »الأعمال بالنيات. اعمال به نیت ها بستگی دارد.
🌸نجات يك انسان
همین طور که با ناراحتی، کتاب اعمالم را ورق می زدم و با اعمال نابود شده مواجه میشدم، یکباره دیدم بالای صفحه با خط درشت نوشته شده: »نجات یک انسان خوب به یاد داشتم که ماجرا چیست. این کار خالصانه برای خدا بود. به خودم افتخار کردم و گفتم: خدا را شکر. این کار را واقعا خالصانه برای خدا انجام دادم. ماجرا از این قرار بود که یک روز در دوران جوانی با دوستانم برای تفریح و شنا کردن، به اطراف سد زاینده رود رفتیم. رودخانه در آن دوران پر از آب بود و ما هم مشغول تفریح یکباره صدای جیغ یک زن و فریادهای یک مرد همه را میخکوب کرد! یک پسر بچه داخل آب افتاده بود و دست و پا میزد، هیچکس هم جرأت نمی کرد داخل آب بپرد و بچه را نجات دهد. من شنا و غریق نجات بلد بودم. آماده شدم که به داخل آب بروم اما رفقایم مانع شدند. آنها می گفتند: اینجا نزدیک سد است و ممكن است آب تو را به زیر بکشد و با خودش ببرد. خطرناک است و اما یک لحظه با خودم گفتم: فقط برای خدا و پریدم توی آب خدا را شکر که توانستم این بچه را نجات بدهم. هر طور بود او را به ساحل آوردم و با کمک رفقا بیرون آمدیم. پدر و مادرش حسابی از من تشکر کردند، خودم را خشک کردم و لباسم را عوض کردم.
آماده رفتن شدیم. خانواده این بچه شماره تماس و آدرس من را گرفتند. این عمل خالصانه خیلی خوب در پیشگاه خدا ثبت شده بود. من خوشحال بودم. لااقل یک کار خوب با نیت الهی پیدا کردم. دانستم که گاهی وقت ها، یک عمل خوب با نیت خالص، یک انسان را در آن اوضاع نجات میدهد. از اینکه این عمل، خیلی بزرگ نامه عملم نوشته شده بود فهمیدم کار مهمی کرده ام. اما یکباره مشاهده کردم که این عمل خالصانه هم در حال پاک شدن است با ناراحتی گفتم: مگه نگفتید فقط کارهایی که خالصانه برای خدا باشه حفظ می شه، خب من این کار رو فقط برای
#خدا انجام دادم. پس چرا داره پاک میشه ؟! جوان پشت میز لبخندی زد و گفت: درست می گی، اما شما در مسیر برگشت به سمت خانه با خودت چه گفتی؟ یکباره فیلم آن لحظات را دیدم. انگار نیت درونی من مشغول صحبت بود. من با خودم گفتم: خیلی کار مهمی کردم. اگه جای پدر مادر این بچه بودم، به همه خبر میدادم که یک جوان به خاطر فرزند ما خودش رو به خطر انداخت. اگه من جای مسئولین استان بودم، یک هدیه حسابی تهیه می کردم و مراسم ویژه می گرفتم. اصلاباید روزنامه ها و خبرگزاری ها با من مصاحبه کنید. من خیلی کار مهمی کردم. فردای آن روز تمام این اتفاقات افتاد. خبرگزاری ها و روزنامه ها با من مصاحبه کردند. استاندارد همراه با خانواده آن بچه به دیدنم آمد و یک هدیه حسابی برای من آوردند و جوان پشت میز گفت: تو ابتدا برای رضای خدا این کار را کردی، اما بعد، خرابش کردی ...
***********
🍀ادامه 👇👇👇
#سه_دقیقه_در_قیامت
📡
@atre1o1 🇮🇷