ماه گرفتگی دیده ام، نیمی ز ماه پنهان میشود. گاهی هم کل ماه. شب چهارده که ماه میتابد کل زمین ز نورش آباد است. در غیاب آفتاب کار میکند و کم نمیگذارد. نورش قسمت یتیمکانی میشود که بی دلیل رها شده‌اند. در سیاهی شب پناه یتیمان است. بسیار تشنه بودم، به کنار رود رفتم از صحنه‌ای که دیدم متعجب شدم، قمر بر زمین چه میکند! ماه گرفتگی دیده‌ام اما اینطورش را، نه. چقدر پاره پاره شده بود، گردی صورت ماه بهم ریخته بود. به راستی ماه گرفتگی شده بود یا شق‌القمر رخ داده بود!؟ نمیدانم چرا قیامتی به پا شده بود. اینجا به ناگه زمزمه کردم: (اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ ﴿۱﴾ نزديك شد قيامت و از هم شكافته شد ماه) نه پا دارد بهر پا زدن، نه دست دارد بهر تیر کشیدن. خورشید هم در غمش قد کمان شد. او که تا بحال به خورشید کمتر از ارباب نگفته بود، ندانم چه دید که صدا زد: یا اخی ادرک اخی😭 به گمانم مادر قد کمانی به کنار فرات آمد و گفت: بُنَی، قتلوک، قطعوک، و من الماءعذب منعوک. ستارگان آسمان هم فروغی ندارند، هرچه داشتند ز قمر داشتند. قمر را بی رحمانه ز ستارگان گرفتند و حال خورشیدقد کمان ماند و ستارگانی که در غم از دست دادن قمر، مانند شهاب سنگ‌هایی بر زمین افتادند. 😭💔😭💔 صلی الله علیک یا عباس‌ابن‌علی، یا ابوفاضل❤️ 🌹@AtreNarges🌹 👆👆👆👆👆👆