نهادم بر ضریحی سر که عرش ان جا جبین سا بود
کویری بودم اما دیدگانم مثل دریا بود
نهادم بر ضریح عشق پیشانی و اشکم را
به گستاخی رها کردم که نم از هیچ پروا بود
حضور عشق هم مثل نسیمی می وزید اری
تو میگویی نبود اما یقین دارم که ان جا بود
من ویاد تو بودیم و به هر سو سر زدیم از ما
حمایت کرد معصومی که صاحبخانه ی ما بود
شفاعت خواستم از او که تا پیدا کنم خود را
از او دامان و از من دست کوتاه تولا بود
در اندم از خدای خود تو را تنها طلب کردم
اگر چه در دلم صد ارزو و صد تمنا بود ..
#استاد_حسین_منزوی