برشی از کتاب: هُدهُد گفت: «در یک جای دور، سرزمین بسیار زیبا و خوش‌آب‌و‌هوایی دیدم؛ اما مردمش به جای خدای یکتا، خورشید را می‌پرستیدند!» سلیمان(ع) گفت: «پادشاه این سرزمین کیست؟» هُدهُد جواب داد: «پادشاه آن، زنی به نام «بِلقیس» است. او بسیار ثروتمند است و تخت پادشاهی بزرگی دارد.» حضرت سلیمان(ع) لحظه‌ای فکر کرد و گفت: «من نامه‌ای به بِلقیس می‌نویسم و از او می‌خواهم که به خداوند ایمان بیاورد. تو این نامه را به آنجا ببر و کنار تخت او بینداز و بازگرد!» حضرت سلیمان(ع) نامه‌ای نوشت و آن را به هُدهُد داد. هُدهُد، نامه را کنار تخت بِلقیس انداخت و بازگشت. بلقیس، نامۀ سلیمان(ع) را که خواند، بزرگان کشور را جمع کرد تا دربارۀ این نامه با آن‌ها مشورت کند. https://eitaa.com/avamehr_ketab/1535