🔻
شاه سلطان حسینهای امروزی:
جایابی نصیری در معادلۀ خودش
🖊 مهدی جمشیدی
۱. در سالهای گذشته، امثال مهدی نصیری در تحلیلهای خویش اینگونه مینوشتند که نظام جمهوری اسلامی در وضع و موقعیت سالهای پایانی حکومت پهلوی قرار گرفته و در آستانۀ سقوط است. اینان برای اثبات سخن خویش، به جای ارجاعات عینی و مشاهدات واقعی، همین تحلیلهای خویش را به ذهن مخاطب القا میکردند و در واقع، تحلیلشان مبتنی بر تحلیل بود. به بیان دیگر، دلیل و حجّتی جز برداشت خودشان در اختیار نداشتند و میکوشیدند با کنار هم نشاندن این تفسیرهای نومیدانه، ذهن مخاطب را در دست گرفته و مرعوب سازند. در عین حال، پارهای کاستیها و ضعفها را نیز بزرگنمایی میکردند تا شرایط را بحرانی وانمود کنند. منطق تحلیل عاری از واقعیت و مواجهۀ گزینشی و دلخواهانه با وضع تاریخی، رویکرد رایج چنین نیروهایی بوده و هست. اما نصیری در تحلیل جدید خویش، وضع کنونی نظام جمهوری اسلامی را با وضع دورۀ پایانی سلسلۀ صفوی مقایسه کرده و وعدۀ فروپاشی داده است. به ادعای او، آخرین پادشاه صفوی میکوشید با «نذورات دینی»، قدرت خویش را حفظ کند و امروز نظام جمهوری اسلامی، به «اجتماعات دینی» متوسّل شده است تا نشان بدهد که قدرتش پا برجاست.
۲. حقیقت این است که سلسلۀ صفوی توانست دو کارکرد مهم داشته باشد؛ نخست اینکه ایران را از تکثّر و تعدّد رهانید و از وضع ملوکالطوایفی به وضع ملی سوق داد و به این وسطه، انسجام و وحدت ملی پدید آورد، دیگر اینکه از طریق بهکارگیری اهرمهای قدرت سیاسی در خدمت مذهب و اشاعۀ و بسط آن، توانست تشیّع را در ایران غالب و رسمی گرداند و زمینۀ بالقوّۀ اقتدار شیعه را در ایران، بالفعل نماید. این دو توفیق تاریخی نشان میدهد که قدرت سیاسی قادر است برنامههای بزرگ تاریخی را رقم بزند و چرخشهای تعیینکننده به وجود بیاورد و اینگونه نیست که هر امر حکومتی، محکوم به شکست باشد. دولت میتواند از بضاعت ساختاری و هیبت سیاسی خویش بهره گرفته و در عمق جامعه، تحولات کلان پدید بیاورد و جهت حرکت تاریخی را تغییر بدهد. با وجود همۀ دگرگونیهایی که در دورۀ تاریخی اخیر شکل گرفته، دولت همچنان از این ظرفیت برخوردار است و میتواند وضع ملی و هویتی را صورتبندی و بازسازی کند.
۳. با این حال، مسأله این است که قدرت سیاسی در اختیار چه نیروهایی باشد و آنان چه منطقی را برای حکمرانی انتخاب کنند. دولت صفوی با وجود آن خدماتی که اشاره شد، در نهایت به دست کسی چون شاه سلطان حسین افتاد که از «تدبیر» و «شجاعت» و «مسئولیت»، تهی بود و نمیتوانست تهدیدها و چالشها را با «قاطعیت» و «شهامت» پاسخ بگوید و از بحرانها گذر کند. ازاینرو، دولتش تاب نیاورد و فروپاشید. آنچه مایۀ زوال و انحطاط او را فراهم آورد، «خوف» و «هراس» او از دشمن و «انفعال» او در مقام تدبیر پیشدستانه و واکنش مقتدارنه بود. اگر او اینچنین سیاستی را در پیش نمیگرفت، چهبسا غالب میگردید و بساط دولتش برچیده نمیشد. برخلاف تحلیل نصیری، داستان امروز نظام جمهوری اسلامی نیز بر سر همین «مقاومت» است؛ در یک سو، آیتالله خامنهای قرار دارد که «ایستادن» و «نهراسیدن» و «استحکام ساخت درونی» را میستاید و در سوی دیگری، امثال نصیری که جامعۀ ایران را به «انفعال» و «عقبنشینی» و «وادادگی» در برابر دشمن بیرونی فرامیخوانند. نصیری از معادلۀ تاریخیای برای نقد نظام استفاده کرده که خودش مَثَل اعلای آن است؛ او در سالهای گذشته، همواره ما را به «منطق شاه سلطان حسین» فراخوانده و مقاومت را بیفایده و بلکه مضر انگاشته و به مذاکره دعوت کرده است. او نیز همچون آن شاه ضعیف و ترسو و منفعل، ظرفیتهای درونی را نمیبیند و میخواهد از منفذ مذاکره و تسلیم، مسیر غلبۀ دشمن را بر ایران بگشاید. این آیتالله خامنهای است که به هیچ رو، تسلیم نمیشود و مردم را به مقاومت برمیانگیزاند و نغمۀ اعتلای ملی سر میدهد.
۴. برخلاف ادعای نصیری، تأکید نظام بر برپایی اجتماعات دینی، به منظور جبران ضعفها و خللهای اقتصادی نیست، بلکه مسأله این است که جامعۀ ایران باید «خودِ واقعی»اش را در برابر کجروایتهای ساختهوپرداختۀ رسانههای جبهۀ دشمن نشان بدهد و «باطن معنوی»اش را نمایان کند تا از این طریق، حس اعتمادبهنفس ملی تقویت شود و دینداری، رونق و تداوم یابد. این اجتماعات، «روایتشکن» هستند؛ به این معنی که در دنیای تصاویر و برداشتها و قضاوتهای روایتی، با همین اجتماعات میتوان ابطال و اثبات کرد و به دفاع از هویت خویش برخاست. در اینجا، جامعه باید به میدان آمده و در «عمل» و «خیابان» و «عینیّت» نشان بدهد که چه در سر و دل دارد و در پی چیست.
🖇 منتشرشده در:
https://tn.ai/2944648