آوین|Âvin🤍"!
آوین|Âvin🤍"!
یوسفم رفته و از آمدنش بی خبرم سالها میشود و از پیرهنش بی خبرم روی قبرم بنویسید ندیده رفتم با تن
چقدر مردم این شهر ولایی خوبند که سرم را نشکستند خدایی خوبند بنویسید در این شهر سرم سنگ نخورد به خداوند قسم بال وپرم سنگ نخورد چادرم دور وبرم بود وبه پایی نگرفت معجرم روی سرم بود وبه جایی نگرفت