إستٍیٖـღـڪٍْرٍٖعًڪْٖٓღًـڛْ ݒٌٍـღـږُ ـۅٌفْـღٍـآيٖـღـݪٍْ
هدایت شده از
گستردهتبلیغاتیترابایت
از پشت میله های سرد زندان خاطرات شب عروسیمو مینویسم که بجای حجله عروسی روانه زندان شدم وقتی محمدجواد اومد خاستگاریم متوجه رفتارهای خاص دختر عموم بودم ولی ایقدر سرم داغ عشق اتشینم بود بی اعتنایی کردم شب عروسیم هن متوجه چشای قرمز دختر عموم بودم ازش پرسیدم گفت بخاطر پلک مصنوعیه وسط مجلس بود متوجه شدم داماد نیست به دنبالش رفتم تو حیاط پشتی شنیدم که دختر عموم با هق هق میگفت من ....
https://eitaa.com/joinchat/825164372C0baf0038cc