إستٍیٖـღـڪٍْرٍٖعًڪْٖٓღًـڛْ ݒٌٍـღـږُ ـۅٌفْـღٍـآيٖـღـݪٍْ
پياله گر شود خالي، زمين ويرانه ميگردد به وقت تنگ دستي آشنا بيگانه ميگردد مَشو هم صحبت نامرد كه كامت تلخ ميگردد مصيبت ميكشد مردي كه با نامرد ميگردد .