خیلی چیزها محال نیست ...
مثل باران در تابستان
مثل تو در نا امیدی ...
شبِ سردی است
به زمهریر میماند امشب
دنیایم سیاه است
به ظلماتی دهشتناک می ماند امشب
خفقان نا امیدی است
به تکراری خونبار می ماند امشب
اما من ؛
در این ظلمات اندوهبارِ پراز ناامیدیه نفس؛
نور حق را می بینم...
سو سو ی نور عشق را می بینم
می بینم که سیاهی را میشکافد و به سمت من می آید..
خدا این واژه ی بی حد و مرز
این تکرارِ تمامِ هستی من
همیشه در زمان درست میرسد...
همیشه در تلخ ترین ناامیدی ها
امید را زنده میکند خدای من...
خدای من دوستت دارم
خدای من شاکرم تورا...
امیدم تویی.............