❗❗ #سرگذشت واقعی ❗❗
وضعمون خوب شده بود من برای خودم یه مزون زدم و مشغول بودم.
یک روز خانمی وارد مزون شد واز شرایط سخت زندگیش گفت منم دلم براش سوخت و با مشورت همسرم وحید اجازه دادم که مشغول بشه.
باهم خیلی صمیمی شده بودیم،حتی وقتی صاحبخونش جوابش کرد
شوهرم وراضی کردم که طبقه پایین خونه ما بشینند.
❌ولی بعد از مدتی . . . 😔❌
ادامه ...👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1144914193C283d282194