🌹🍃 محمّد حسين حسينيان، فرزند قربانعلى، در سال 1332 در قريه اَلمجوق سرجام- يكى از روستاهاى استان خراسان - به دنيا آمد. قرآن را در خانه فرا گرفت. تا كلاس پنجم ابتدايى درس خواند، سپس به علّت كمك به پدر در كار كشاورزى تحصيل را رها كرد. به خواندن قرآن علاقه داشت. در نوجوانى بيشتر كتابهاى مذهبى مخصوصاً نهج‏ البلاغه را مطالعه مى كرد. كم حرف بود و تا سؤالى از او پرسيده نمى‏ شد، جواب نمى‏ داد. 🌹🍃 مادرش مى‏ گويد: «شهيد مى ‏گفت: با همسرى ازدواج مى‏ كرد كه با تقوا و با نماز باشد و ما همسرش را بر اساس معيارهاى او انتخاب كرديم.» همسر شهيد مى ‏گويد: «از نظر مذهبى مردى متدين و ديندار بود. رابطه ‏اش با پدر و مادرش بسيار خوب بود و آنها را در زندگيشان كمك مى ‏كرد و فرزندانش را بسيار دوست مى ‏داشت.» فرزند شهيد - كبرى‏ حسينيان – مى ‏گويد: «يكى از خصوصيّات پدرم كه مرا شيفته خود كرده بود، مهربانى بيش از حدّ او به افراد خانواده بود و هيچ ‏گاه در خانه ناراحت نمى شد و هميشه با چهره خندان به خانه مى‏ آمد.» وى به سبب محروميّت روستا به شهر مقدّس مشهد مهاجرت كرد و به كار بنّايى مشغول شد. به گفته خانواده، ايشان معمارى برجسته بود. وى در دوران انقلاب اسلامى همگام با امّت حزب ‏اللّه در تمام صحنه ‏هاى مبارزه عليه رژيم سفاك ستم شاهى شركت مى ‏كرد و فعّالانه در راهپيماييها و تظاهرات حضور داشت. پدر شهيد مى ‏گويد: «شجاعت و تقوا و شهامت او بيشتر از ساير خصلتهايش براى من دوست داشتنى بود.» 🌹🍃وى پس از پيروزى انقلاب اسلامى در بسيج مسجد كرامت فعّاليّت خود را آغاز كرد و حدود ده ماه در كميته انقلاب اسلامى خدمت كرد و با ضد انقلابيون داخلى شديداً مبارزه مى‏ كرد و به خاطر فعّاليّت گسترده‏ اى كه داشت، چندين بار از طرف ضدّ انقلابيون مورد تهديد قرار گرفت. 🌹🍃پدر شهيد مى ‏گويد: «وى به خاطر خدا، اسلام، قرآن و تماميّت ارضى ميهن اسلامى و لبيك به نداى «هل من ناصر ينصرنى» حضرت امام(ره) و نابودى كفر و پيروزى اسلام راهى ميادين نبرد حق عليه باطل شد. 🌹🍃وى در تنگه چزّابه به عنوان فرمانده گردان مشغول نبرد بود كه مجروح شد و به مشهد منتقل شد. خواهر شهيد مى ‏گويد: «هنگامى كه ايشان مجروح شده بود ما به عيادتش رفتيم، وقتى وارد شدم گفتم: الهى شكر برادر جان كه سلامتى و او در جوابم گفت: اين شكرى ندارد خواهر، هر وقت ديدى كه تير به سينه ‏ام خورده آن وقت خداى را شكر كن و بگو خدا را شكر و همچنين مى ‏گفتند: خواهر من، در سر نمازهايت دعا كن تا شهيد شوم.» 🌹🍃همسر شهيد مى ‏گويد: «شهيد در وصيّت ‏نامه ‏اش از من خواست كه: از بچّه‏ هايش به خوبى مراقبت كنم و با پدر و مادرش مهربان باشم.» اين بار به غرب كشور و به جبهه سومار اعزام شد و مسئوليّت خط 3 گردان را بر عهده داشت. به گفته يكى از همرزمانش - رجب صمديان - وى در آخرين لحظات زندگى با روحيه‏ اى قوى و با هر كس برخورد اسلامى داشت و تمامى دوستان و خانواده ‏اش را به خواندن نماز جماعت در مسجد و رفتن به جبهه ‏ها توصيه مى ‏كرد. محمّد حسين حسينيان در 22 مهر 1361 بر اثر اصابت گلوله سيمينوف به سرش و تركش به سر و پا به درجه رفيع شهادت نايل آمد. و پس از انتقال به مشهد در بهشت رضا(ع) به خاك سپرده شد. پدر شهيد مى‏ گويد: «روزى كه به معراج شهدا رفتيم، تا با شهيد وداعى داشته باشيم، همه ما بهت زده شده بوديم، گويى شهيد به خواب رفته بود و با توجّه به خونى كه از بدن او رفته بود تر، تازه، شاداب و با آرامش خاصّى به نظر مى ‏آمد.» 🌹🍃رفتار شهيد آن قدر خوب بود كه پس از شهادتش همه كسانى كه او را مى‏ شناختند برايش گريه مى ‏كردند؛ به عنوان نمونه مادر شهيد حسن عليمردانى كه مادر سه شهيد است و در شهادت فرزندانش هرگز گريه نكرد، در غم از دست دادن شهيد حسينيان گريه كرد.