🌹🍃حسین شهرامفر، اول شهریور ماه ۱۳۲۶ در مشهد مقدس به دنیا آمد. پس از اخذ دیپلم متوسطه در مشهد، در سال ۱۳۴۵ در آزمون دانشکده افسری پذیرفته شد. در دانشکده افسری ضمن گذراندن دروس عملی و نظری، به طور حرفه‌ای به ورزش‌های رزمی پرداخت و در رشته کاراته و تکواندو به مقام قهرمانی در کشور رسید. سه سال بعد در مهر ماه ۱۳۴۸ با درجه ستوان دومی از دانشکده افسری فارغ التحصیل شد و پس از طی دوره مقدماتی زرهی در شیراز به تیپ «نیروی مخصوص ارتش (کلاه سبزها)» پیوست. 🌹🍃شهرامفر افسری آگاه، توانا و متدین بود چنان که خانواده و همکاران به او «شیخ حسین» می‌گفتند. همزمان با اوج گیری مبارزات مردمی علیه رژیم طاغوت او نیز در متن وقایع حضوری فعال داشت. در بحبوحه انقلاب، به علت عدم توانایی شهربانی برای برقراری نظم و امنیت در شهر قم و برای ترساندن مردم، از نیروهای تیپ مخصوص استفاده می‌شود. یک پاسگاه در اختیار این نیروها در شهر قم قرار می‌دهند. حسین پس از استقرار در این پاسگاه به فکر ایجاد یک فضا برای انجام نماز جماعت می‌افتد و دستور می‌‎دهد از فضای پشت بام برای برپایی نمازجماعت استفاده شود. مردم در ساختمان‌های اطراف که نیروهای مخصوص را زیر نظر داشتند تا ببینند که چه برنامه‌ای برای سرکوب مردم دارند با دیدن این وضعیت خوشحال می‌شوند و تظاهرات و اعتصابات در قم با آرامش و بدون درگیری صورت می‌گیرد. 🌹🍃پس از پیروزی انقلاب اسلامی و با آغاز آشوب طلبی عوامل ضدانقلاب در سال ۱۳۵۸، از «لشگر ۲۳ تکاور» داوطلبانه به کردستان رفته و با تخصص‌های خود در جنگ های چریکی، چتر بازی و کوهنوردی، به مبارزه‌های شبانه روزی علیه دشمنان استقلال کشور پرداخت. در تیرماه سال ۱۳۶۰ از سنندج عازم بانه شد و در آنجا به اتفاق هم رزم و یار وفادار خود «امیر دادبین» ضمن سازماندهی یگان های نظامی، چندین بار در عملیات پاکسازی منطقه شرکت نمود. او چریکی زبده در عمل و جنگ بود، نه اینکه با صرف آموزش درس های تئوری، چریک شده باشد. حسین همیشه  راهگشای عملیات ها بود؛ هر جا که کار گره می‌خورد،  حضور او کارگشا بود و هر جا که از عزم و اراده رزمندگان کاسته می‌شد، اراده پولادین او به همگان روحیه‌ای تازه می‌بخشید. 🌹🍃در تاریخ ۶-۵-۱۳۶۰ حسین شهرامفر در ارتفاعات «گرزلی»، ده کیلومتری بانه- سردشت، پس از نبردی شجاعانه به شهادت رسید. پیکر مطهر این فرمانده‌ی شجاع ارتش اسلام، در قطعه‌ی ۲۴ ردیف ۸۸ شماره ۹ بهشت زهرای تهران آرمیده است. این افسر مؤمن و قهرمان در آخرین دیدار با خانواده، یک جلد قرآن به همسرش هدیه می‌کند و روی آن این مضمون را مرقوم می‌نماید: «اهدا می‌نمایم به همسرم تا فرزندانمان و فرزندان اسلام را با این کتاب آسمانی آشنا و طبق موازین و اصول آن تعلیم و تربیت کند و معلم اسلام باشد و این تنها وصیت من است.»