انتظار، سهم چشمانی است که رو به آفتاب زیستهاند.
سهم دستانی است که شبانگاهان در وسعت نیایش به جانب آسمان ریشه دوانیدهاند.
سهم دلهایی که چون کبوتران خونین بال در بینهایتی سرخ جاودانه تپیدهاند. گامهایی که چون جنون گردباد، واژگون رقصیدهاند تا تنهایی خاک را با آسمان در میان نهاده باشند و این است که منتظران، مجنون زادگان لیلای وجودند. عاشقانی دلسوخته که لب به زمزمه تر کردهاند و در دل، شور و شوق و امید پروراندهاند و پایافزاری از صبر و شکیب ستاندهاند تا خستگی راه مجالشان ندهد که به «ماندن» بیندیشند که باید «رفت» تا به «راه» پیوست چرا که «رفتن به راه میپیوندد و ماندن به رکود».🌱
- بیعت با بیداری، طاهره صفارزاده، ص ٨
@ayande_sazan_mostafayi🌱