خلاصۀ سخنرانی شب ششم محرم پنج شنبه 21 تیرماه 1403 موضوع: عبودیت (عنوان «هالکین») ✅ بحث به اینجا رسید که در دنیا باید اعمالی انجام داد که هم دنیا با عزت باشیم و هم بعد از مرگ با ما با عزت برخورد کنند. برای رسیدن به این حالت ابتدا باید در خود یک حالت تذکری را ایجاد کنیم این همان حالتی که در در روایات از آن به «وَاعِظٍ مِنْ‏ نَفْسِهِ‏» تعبیر شده است 1️⃣ نکتۀ اول: تمامی ما انسان ها در دنیا نقاط ضعفی داریم. این نقاط ضعف باید مورد توجه قرار گیرد و جبران شود و الا در طول زمان شدیدتر می شود و درمان آن نیز سخت تر می گردد. 2️⃣ نکتۀ دوم: انسان در سیرهای معنوی نباید از خودش انتظار بیش از حد داشته باشد و باید به اندازۀ دهانش لقمه بردارد. اگر کسی بیش از ظرفیت خودش اقدام کند چون توان انجام آن را ندارد به جایی نمی رسد در نتیجه دلسرد و ناامید می شود و سپس آن را رها می کند. شیطان در این حالت او را وسوسه می کند که این سیر معنوی به کار تو نمی آید به همین دلیل به جایی نرسیده ای. 3️⃣ نکتۀ سوم: مقامات معنوی در طول زمان و به تدریج به افراد داده می شود. در امور دنیوی برای گرفتن مدرک دیپلم باید دوازده سال زحمت کشید، انسان بخیل در عرض یک شب سخاوتمند نمی شود و انسان ترسو در یک شب شجاع نمی گردد. 4️⃣ نکتۀ چهارم: خداوند برای اینکه به کسی مقاماتی معنوی را عطا کند ابتدا از او امتحان می گیرد و او را آزمایش می کند و سپس در هر مرحله که از امتحان سربلند بیرون آمد، به همان مقدار در را برای او باز می کند و به هیچ وجه مقامات بالاتر را به او نشان نمی دهند. در روایت است که سلمان دارای درجۀ ده ایمان و اباذر دارای درجۀ نهم بوده است. در همین یک درجه آنقدر فاصله عظیم است که در روایتی از امام صادق ع می خوانیم: به خدا قسم اگر اباذر می دانست چه اسراری در جان سلمان وجود داشت اباذر چون نمی کشید و او را می کُشت (یا آن اسرار موجب مرگ اباذر می شد چون افزون بر توان و درک او بود). 5️⃣ نکتۀ پنجم: نقاط ضعف انسان در ابتدا نقاط ضعف است و اگر درمان نشود بدتر می شود تا جایی که دیگر قابل درمان نیست. گاه تکبری مانند تکبر شیطان به جایی می رسد که نه تنها در برابر فرمان خداوند به سجده بر آدم تکبر می ورزند بلکه استدلال هم می کند و می گوید: من از او بالاترم زیرا من را از آتش خلق کرده و او را از خاک. سپس حتی دست به انتقام می زند‏ تصمیم گرفت همه را گمراه سازد. 6️⃣ نکتۀ ششم: انسان در ابتدای کار که سن کمتری دارد ممکن است گناهانی را انجام می دهد و تصور کند بعدها توفیق توبه پیدا می کند. هرگز کسی نباید چنین تصور کند زیرا کسی خبر ندارد عمر او کفایت می کند تا به توبه موفق شود یا نه. از سوئی دیگر، گناه به تدریج برای انسان عادی می شود و به شکل ملکه در می آید در نتیجه در انسان حالت انقلاب ایجاد می کند و واقعیت او را از انسان به حیوان تغییر می دهد. 💠 در روایتی می خوانیم: «كن‏ لي‏ أكن‏ لك‏» یعنی برای من باش در نتیجه من هم برای تو هستم. در ادامۀ همان روایت می فرماید: «و تقرّب إليّ بالاستهانة بالدنيا» یعنی اگر می خواهی نزد من محبوب شوی به دنیا بی اعتنا باشد. نمی فرماید در دنیا لذت نبر می فرماید: به دنیا با استهانت و بی مقداری نگاه کند. 📌 به عنوان مثال اگر موش یا گربه ای در استخر آب بیفتد پس از مدتی که می پوسد استخر را به گند می کشد ولی همین اتفاق اگر در دنیا بیفتد نه تنها اتفاقی نمی افتد بلکه گندزدائی هم می کند. ما باید به جایی برسیم که همانند دریا شویم که نه تنها خودمان تغییر نکنیم بلکه در دیگران نیز تغییر ایجاد کنیم. نه آنها تا با چند شبهه و یا با انسان هائی که گنهکار همراه شویم به گناه تمایل پیدا می کرده و اعتقادات ما نیز سست شود. ❗️ دل حریم الهی و مالِ خداست و فقط باید کسی وارد آن شود که با خدا همراه است این همان است که امام صادق ع می فرماید: «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْكِنْ‏ حَرَمَ‏ اللَّهِ‏ غَيْرَ اللَّه‏» البته گاه انسان نمی تواند با گنهکاران با تندی برخورد کند و حتی باید به آنها احترام کند ولی در درون قلبش نباید گناه آنها را دوست داشته باشد و به کسانی که اهل گناه هستند محبت داشته باشد.