خبر رسیدآقاجان!
ناگهان رفته ای مشهد،
دلم ریخت...
با خودم گفتم خدا بخیرکند...
طولی نکشید که یکییکی عکسهای زیارتکردنتان رسید...
نمی دانم
ولی انگار عکسهای زیارتتان شبیه هربار نبود...
توی قاب عکسها
تنها
خاضع
پرتمنا
منکسر
ایستاده بودی کنار ضریح!
مخصوصاً آنجا که صورت به صورت سنگ مضجع شریف گذاشته بودید
و داشتید چیزی آهسته در گوش آقایِ معصومِ مان میگفتی،
- آنقدر آهسته که انگار میخاستی قلوههایِ سنگ همنشنوند...
به خودم گفتم این بار برای حرف مهم و خواستهی بزرگی رفتهای پیش آقای ضامن!
وحالا... این روزها که هوای عراق از فتنه غبار گرفته و زیارت اربعینمان به دلواپسی کشیده شد
می فهمم آن نجوایت درگوش آقا چه بود...
*رفتهبودی سفارش کربلای مارا به امام رضایمان بکنی...*😭
*شیعیان رادعابفرمایید، عبدمخلَصِ خدا*
عزیزان؛
*فقط همین قدر بگم که مطمئناً آقا بی جهت و بی مقدمه نمیرن خدمت آن امام رئوف(ع)، آنهم با اون حال وهوای عجیب.....*
╭┅──────┅╮
❤
@Aynaammar2329
╰┅──────┅