❤عاشقانه_دو_مدافع ❤ . ￿ ￿با صداے سجادے از خاطراتم اومدم بیروݧ .... خانم محمدے؟؟؟؟ بہ خودم اومدم با تعجب داشت نگام میکرد نگاهش کردم تا چشمام بہ چشماش افتاد نگاهشو دزدید سرشو انداخت پاییـݧ و گفت گوش دادید بہ حرفام ؟؟؟؟؟ خجالت زده گفت راستش نہ تا یہ جاهاییشو گوش دادم اما .... لبخند زد و گفت خوب ایرادے نداره تا کجا گوش دادید؟؟ باصدایے کہ انگار از تہ چاه میومدهمونطور کہ سرم پاییـݧ بود گفتم : داشتید میگفتید نمیتونستم نسبت بہ شما بے تفاوت باشم پووووووفے کرد و آهے از تہ دل کشید و ادامہ داد: بلہ نمیتونستم نسبت بہ شما بے تفاوت باشم خیلے خودمو کنترل میکردم . خانم محمدے؟؟؟ ایـݧ شهید شماست دیگہ؟؟؟ ینے منظورم اینہ کہ هر هفتہ میاید سر ایـݧ قبر ؟؟ سرمو بہ نشانہ ے تایید تکوݧ دادم با دست بہ چند تا قبر اونطرفتر اشاره کردو گفت اونم شهید منہ منم هر هفتہ میام پیشش اتفاقا هر هفتہ هم شما رو میبینم چند بار خواستم بیام جلو و باهتوݧ حرف بزنم اما نشد. هفتہ ے پیش میدونستم کہ بخاطر خواستگارے چهارشنبہ میاید منم اومدم ،حتے اومدم جلو کہ باهاتوݧ صحبت کنم اما شما تا متوجہ شدید یکے داره میاد سمتتوݧ رفتید خانم محمدے شما هرچیزے کہ مـݧ از همسر آیندم انتظار دارم رو دارید تا اینجا متوجہ شدم اعتقادات و عقیدموݧ هم بہ هم میخوره ما باهم میتونیم زیر سایہ ے امام زماݧ خوشبخت باشیم . البتہ اگہ شما هم قبول کنید ... خیلے داشت تند میرفت خندم گرفت و گفتم : اجازه بدید آقاے سجادے شما براے خودتوݧ بریدید و دوختید مـݧ هنوز جواب خیلے از سوالاتامو نگرفتم علاوه بر اوݧ شما از کجا میدونید مـݧ چیز هایے کہ شما میخواید و دارم همیشہ اوݧ چیزے کہ فکر میکنید و میبینید درست نیست جدا از اوݧ مـݧ هم براے خودم معیار هایے دارم از کجا میدونید شما همشو دارید ؟؟؟؟ اخم هاش رفت تو هم وبا ناراحتے گفت: معذرت میخوام اسماء خانم اولیـݧ بار بود کہ اسممو صدا میکرد یجورے شدم . انگار اولیـݧ بار بود کہ صداشو میشنیدم لپام قرمز شد از خجالت سرمو انداختم پاییـݧ حالا خوبہ قربوݧ صدقم نرفتہ بوووود عجب بی جنبہ اے بودماااااا متوجہ حالتے کہ بهم دست داده بود شد و پرسید چیزے شده؟؟؟ خودمو کنترل کردم کہ صدام نلرزه و گفتم ݧ چیزے نشده دستشو گذاشت رو دهنش کہ معلوم نشہ داره میخنده و گفت : خوب تا الاݧ مـݧ حرف زدم حالا شما بگید سرفہ اے کردم تا اومدم حرف بزنم گوشیم زنگ خورد.. کاملا فراموش کرده بودم ماماݧ زنگ زده بود گوشے هنوز دست سجادے بود گوشے و گرفت طرفم گوشے و ازش گرفتم جواب داد ماماݧ اجازه نداد حرف بزنم الو؟؟؟؟؟ا اسماء؟؟؟؟ معلوم هست کجایے؟؟؟چرا جواب نمیدے؟؟؟نمیگے،نگراݧ میشم ؟؟؟چرا انقد تو بی فکرے؟؟؟ انقد بلند حرف میزد کہ سجادے صداشو میشنید ... بلند شدم رفتم اونور تر سلام ماماݧ جاݧ ببخشید دستم بند بود نمیتونستم جواب بدم آنتـݧ هم نداشتم مگہ کجایےکہ آنتـݧ ندارے؟؟ بهشت زهرا. چے بهشت زهرا چیکار میکنے؟؟؟؟برداشتت بردتت اونجا چیکار اومدم جواب بدم کہ آنتـݧ رفت و قطع شد. ￿ ￿ نویسنده: این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2