شمارش معکوس برای نابودی اسرائیل
#قسمت_پانزدهم #ویشکا_1 2- زمینه سازے رشد علمے وقتے فڪر ما اسیر لباس پوشیدن و آرایش هاے مختلف باشد و
ساعت روے دیوار پایگاه پنج عصر را نشان مے داد دختران نوجوان وجوان وارد پایگاه شدند و بعد از سلام و احوال پرسے با نرگس به حاجآقا سلام ڪردند و منتظر سخنرانے ایشان شدند حاج آقا بلند شد و روے منبر نشست با گفتن ڪلمه ے بسم الله الرحمن الرحیم ادامه ے مبحث قبل را توضیح دادند به سمت آشپزخانه رفتم و روبه نرگس نرگس جون پذیرایے امروز به چه صورت هست داخل ڪلمن شربت هست اگر زحمتے نیست لیوان را پر ازشربت ڪن تا بعد از پایان سخنرانے حاج آقا یڪے از دخترها تعارف ڪند باشه عزیزم نرگس از آشپزخانه بیرون رفت با نگاهم او را دنبال ڪردم فڪرم درگیر صحبت هاے حاج آقا بود چند دقیقه بعد نرگس چند سینےشیرینے آورد ویشڪا جون شیرینے ها بعد از مراسم با شربت تعارفڪنید من میروم تا به سخنرانے حاج آقا را گوش بدهم بعد از تمام شدن سخنرانے سینے شربت را برداشتم به سمت دختران تعارف ڪردم یڪے از دختران نوجوان هم سینے شیرینے را آوردزمانے حاج آقا پایگاه را ترڪڪردند نرگس دست مرا گرفت و هر دوبه سمت دختران رفتیم و مشغول گفت و گو شدیم ساعت هشت شب به خانه برگشتم چشمانم سرخ شده بود و پاهایم توان حرڪت نداشت به سختے از پله ها بالا رفتم مامان وقتے مرا با این وضع دید ویشڪا چے شده ؟ هیچے خیلے خسته هستم میروم بخوابم شایان مے خواهد تو را ببیند فردا شب ساعت هشت می آید دنبالت تا با هم برید رستوران برنامه اے براے فردا نداشته نباش احساس ڪردم حرارت بدنم زیاد شد دستانم عرق ڪرد وقت مناسبے براے براے بحث نبود فقط یڪ ڪلمه گفتم باشه نویسنده : تمنا😊🕊