✨ ✍باهم فضیلت امیرالمؤمنین بخوانیم... چشمان قریشیان از پنجره‌ها، و دریچه‌ها خانه‌ی رسول خدا را زیر نظر داشت،ه چشمانی که شمشیرهای برهنه‌اشان به دستشان بوند... تصمیم‌شان را قاطعانه گرفته بودند، آن شب ، باید آخرین شب حیات محمد می‌شد... 🔸در آسمان بین فرشتگان ولوله بود، همه‌ی سبب خلقت آدمیان دوپا که تا به حال شرشان به خیرشان چربیده بود، نبوت محمد بود، اما حالا انگار قرار بود هنوز کار به میانه نرسیده، خون مطهرش بر زمین ریخته شود... در میان شگفتی ملائک جوانی هاشمی در بستر رسول خوابید و آن روپوش سبز مخصوص را بر سر کشید... 🔹گویند در آن شب عجیب، پروردگار، دو ملک مقربش، جبرئیل و میکائیل را فراخواند، که من یکى از شما دو نفر را محکوم به مرگ کرده‌‌ام، کدامیک حاضر است در راه رفیقش از خود بگذرد؟ پس هر دو زندگى را برگزیدند و خداى به آن دو وحى کرد که چرا مانند على بن ابى طالب نبودید؟ من میان او و محمد برادرى انداختم و امشب علی را مخیر کردم که عمر او بیشتر باشد یا محمد، پس على مرگ را برگزید و زندگى را براى محمد خواست و در بستر او خوابید... بار دیگر علی علیه السلام آبروی فرزندان آدم را خرید...ن به چه بهای سنگینی... 🔸خدا ندا داد: اکنون به زمین فرود آیید و او را از دشمنش نگهدارى کنید. پس جبرئیل و میکائیل فرود آمدند و یکى از آن دو بالاى سر و دیگرى در پایین پاى نشستند تا او را از دشمنش پاسبانى کنند نوشته‌اند جبرئیل در گوش علی زمزمه می‌کرد: "خوشا به حال تو اى پسر ابو طالب، امشب خدا میان آسمان‌ها به ملائک بواسطه خلقت تو فخر می‌فروخت و مباهات می‌کرد" پ.ن۱: یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۳۹ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💎 💎@azDiyarehabib