📚 حکایتی‌ زیباوخواندنی اربابِ لقمان به او دستور داد که در زمینش ، برای او کنجد بکارد. ولی او جُو کاشت. وقتِ درو ، ارباب گفت : چرا جُو کاشتی؟ لقمان گفت : از خدا امید داشتم که برای تو کنجد برویاند. اربابش گفت : مگر این ممکن است؟! لقمان گفت : تو را می بینم که خدای تعالی را نافرمانی می کنی و در حالی که از او امید بهشت داری. لذا گفتم شاید آن هم بشود. آنگاه اربابش گریست و او را آزاد ساخت. 🌹امام صادق عليه‏ السلام : هر كس خوبى بكارد، خشنودى درو میكند و هر كس بدى بكارد،پشيمانى می ‏چيند، هر كس هر چه بكارد، همان را دِرو مى‏ كند 📚كافى،ج2،ص458،ح19 🆔 @az_hajqasem