*🌸شهیدی که برای دفاع از حرم،هنگام تدفینش زنده شد وخواهرانش را با حجاب کرد🌸* 🔹هر چه به خواهران خویش درباره‌ی حجاب نصیحت می کند، خواهران گوش نمی کنند... 🌹این شهید متوسل می شود که خدایا من را از این اوضاع نجات بده.. 🔸شب در خواب یک روحانی سید را می بیند که خطاب به شهید می‌گوید: «🌷علی اقا، پاشو بیا دانشگاه امام حسین علیه السلام که اینجا دانشجو می پذیرد» 🔹آن موقع هنوز دانشگاه امام حسین علیه السلام تهران تأسیس نشده بود.. می رود که خوابش را تعبیر کند؛ پیش‌نماز مسجد محله او می‌گوید: 🌷دانشگاه امام حسین علیه السلام یعنی همین جبهه‌های حق علیه باطل... 🔸ایشان با هزار خواهش و التماس در جبهه ثبت نام می کند و بالاخره راهی جبهه می شود و شب عملیات در وصیت نامه خود می نویسد: ✋🏻ریاست محترم دبیرستان معلم عزیزم، شما را به عنوان وصی خودم انتخاب می کنم.. 🌹چراکه می دانم پدر و مادرم وقت خواندن وصیت نامه من را ندارند؛ شما را انتخاب می کنند چون خواهران من اصلا وصیت نامه نوشتن من را قبول ندارند.. (😞) 🔸از شما تقاضا دارم، جنازه من را که آوردند پس از تشییع جنازه در بهشت زهراء سلام الله تهران، بروید پدر و مادر من را خبر کرده و به خواهران من هم خبر دهید .. 🌹این مقدار انسانیت در آن‌ها سراغ دارم که برای تشییع جنازه من کارها را رها خواهند کرد و به بهشت زهراء سلام الله علیها خواهند آمد.. 🌷جنازه من را که به داخل قبر گذاشتید و تلقین قبر را که خواندید، کفن از چهره من بردارید و بگویید تا برای یک لحظه پدر و مادر و خواهران من بیایند بالای قبر‼️ اگر راه من حق باشد و بدحجابی دو خواهر من گناه باشد، به قدرت پروردگار باید زنده شوم و چند لحظه ای به دنیا و اهل دنیا و پدر و مادر و دو خواهرم لبخند بزنم.. ❣️تا بفهمند که حق با "خمینی" است و آنچه خواهران من عمل می کنند، گناه است و ذلالت است و بدبختی .. 🔹رئیس دبیرستان می گوید با خود گفتم چه کار کنم؟ نکند ایشان شهید شود؟ اگر جنازه اش را آوردند چه؟ اگرلبخند نزد؟ اگر زنده نشد؟ و… 💚تا اینکه ایشان شهید شدند و جنازه اش را آوردند؛ به پدر و مادر هم گفتیم و آمدند و با خود در این فکر بودیم که آیا این شهید خواهد خندید؟ نخواهد خندید؟ چه طور خواهد شد🤷🏻‍♂️‼️ با خود گفتیم: هرچه شد مهم نیست و ما باید اعلام کنیم، چرا که خود شهید از ماخواسته است✋🏻 🌹به محض اینکه تلقین  رو خواندند و تمام شد و کفن را از چهره شهید کنار زدند و خانواده وی بالای قبر ایستاده و گریه می کردند، 😭دیدیم که شهید سرش را بلند کرد و برای لحظاتی چشمانش را باز کرد و به روی پدر و مادر و دو خواهرش لبخند زد🌱 🌷لبخند این شهید خانواده اش را به آنجا رساند که پدر و مادر وی اکنون از بهترین پزشکان کشور قرار دارند و خواهران وی از بهترین خواهران تهران بوده و برای جذب دیگر خواهران تلاش می کنند🌺 🌱 در زمانه‌ی ما، پشتوانه‌ای محکم به نام خون شهدا دارد❣️ 🤲🏻خدا کند بخاطر آن شرمنده‌ی شهدا نشویم💔 *🌱🌷هدیه به شهید علی ذاکری صلوات🌱🌷*