#داستان_کوتاه_و_آموزنده
👌آورده اند که دو گدا در خیابانی نزدیک _واتیکان_ کنار هم نشسته بودند. یکی نشان صلیب در جلوی خود گذاشته بود ودیگری علامتی به نام الله...
👌مردم که از آنجا رد می شدند، به هر دو نگاه می کردند و فقط در کلاه گدایی که پشت صلیب نشسته بود پول میانداختند.
👌کشیشی ازآنجا میگذشت مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که صلیب دارد پول میدهند و هیچکس به گدای پشت نام الله چیزی نمیدهد!
👌رفت جلو و گفت:
*"رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا مرکز مذهب کاتولیک است*.
*پس مردم به تو که نام الله گذاشتی پول نمی دهند، بخصوص که درست نشستی کنار یه گدای دیگر که صلیب دارد. در واقع از روی لجبازی هم که باشد مردم به اون یکی پول میدهند نه تو."*
👌گدای پشت الله بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو کرد به گدای پشت صلیب و به فارسی گفت:
*"هی "امرالله" نگاه کن کی اومده به ما بازاریابی یاد بده؟*"
👌مراقب باشید برای لجبازی با یکی، *سکه تان را در کلاه دیگری نیاندازید*
👌چون.....!!
*انتخابات نزدیک است*
و کلاهبرداران حرفه ای با شعارهای رنگین و فریبنده در کمین رأی شمایند تا با نیرنگ، نگذارند شما فرد لایق و متعهد و «اصلح انقلابی» را تشخیص دهید
*«التماس تفکر وبصیرت و اطاعت از ولایت فقیه در معیارهای اصلح»*