* کراماتی عجیب از مقدس اردبیلی یکی از شاگردان ایشان می‌گوید:در یکی از شب‌های تاریک مردی را دیدم با سرعت به طرف حرم امیرالمومنین می‌رود. دنبالش رفتم، او به طرف در حرم مبارک رفت . بلافاصله قفل ها گشوده شد ودرها ی حرم یکی پس از دیگری باز شد. دیدم مرد به کنار مرقد مطهر مشرف شده، سلام کرد و از جانب قبر مطهر پاسخ داده شد. متوجه شدم با امام علیه‌السلام درباره یکی از مسائل علمی گفتگو می‌کند. سپس از حرم خارج و به جانب مسجد کوفه رهسپار شد. من هم پشت سر او حرکت کردم وقتی به مسجدکوفه رسید به محراب مسجد نزدیک شد و باز شنیدم که با بزرگی درباره همان مساله علمی گفتگو می‌کند. پس از آنکه پاسخ خود را شنید از آنجا بیرون آمد. من هم در تعقیب او رفتم ،در این حال او را صدا زدم و گفتم: من از آغاز تا انجام کار؛ همراه شما بودم، اینک بفرمایید آن دو بزرگ که با آنها درباره مسائل علمی صحبت می‌کردید چه کسانی بودند؟ مقدس از من خواست تا موقع حیا تش به کسی اطلاع ندهم، سپس فرمود: ‌ای فرزند من! بسیاری از اوقات مسائل مختلفی برای من مبهم می‌ماند، پس در هنگام شب به مرقد مطهر امیرالمؤمنان (علیه‌السّلام) می‌روم و مساله را برای حضرت مطرح و جوابش را دریافت می‌کنم. امشب نیز بر طبق معمول به حضور انور شرفیاب شدم و حضرت مرا به صاحب الزمان (ع) حواله کرد و فرمود: فرزندم مهدی (عجّ) در مسجد کوفه است، به حضورش برس و پاسخ مسائل خود را از آن حضرت استدعا کن. آن مردی که در مسجد کوفه دیدی حضرت مهدی (علیه‌ السلام) بود.