از گناه تا توبه🇵🇸
#خواستگاری_مدیر_کانال ازگناه تاتوبه1⃣2⃣ چشامو توی تاریکی شب ک توی اتوبوس خوابم برده بود رو باز کردم
ازگناه تاتوبه2⃣2⃣ از سامرا می خواستیم برگردیم چندتا از بچه ها جاموندن و دونفر دیگم از اتوبوس پیاده شدن که منتظر بمونن تا بیان و با همدیگه حرکت کنن 😊 بله دیگه این فرق ما با شما دختراست😐 اینجا جا بمونی باید خودت بیای رفتیم سمت کاظمین یکی از بچه هامون بنام احمد ناصری آبادانیه همونی که گفتم عربی خوب صحبت میکنه تماس گرفت یک جا رو واسه اسکانمون توی کاظمین هماهنگ کرد فکر میکنم ساعتای4یا 5بعداز ظهر بود رسیدیم 😊 واااای چقدر پذیرایی کرد بنده خدا غذا برنج بود و مرغ و سالاد و سبزی و ماست در کنارش موز و هنداونه بعد ناهارم بهمون چایی شیرین دادن ینی رسمشون این بود واقعا از دل و جون واسه زائرای امام حسین ع هزینه میکردن بعد ناهار و کمی استراحت واسه نماز رفتیم حرم نماز مغرب و عشا رو خوندیم و زیارت و دوباره حرکت به سمت اسکان از جهتیم یاد اوشون😐هراز گاهی میومد ذهنم یکی از بچه ها اونجا رفت یک سیم کارت عراقی گرفت با حجم اینترنتی خوب و باعث شد بتونم نتم رو وصل کنم😊 دیگه این بنده خدا کم کم بین بچه ها شناسایی شد و توی نجف 4یا 5نفری یا بیشتر وصل میشدیم به اینترنتش😁 یعنی قطع میکرد صداها بلند میشد 😂 شام بهمون ساندویچ دادن آها راستی بنده خدا یک حمومم داشت دیگه تک تک می رفتیم یک دوشی آب گرمیم می گرفتیم نوبت من شد ساعتای 1ونیم 2 بامداد صبحانه هم متنوع بود بعد صبحانه قرار شد حرکت کنیم به سمت نجف 😊 یاد امیرالمومنین علی ع زنده شد توی دلاتون😍 ای جانم علی اصلا میری حرم آقا رو از نزدیک می بینی انصافا چنان ابهتی داره فقط باید ببینی 🌹😍 اونجا ظهر رسیدیم و ناهاری خوردیم و رفتیم حرم آقا از جای اسکان تا جای حرم واقعا شلوغ بود همینطور داشتم می رفتم دیدم تو خیابون یک گاو رو ذبح کردن😐 خون نجسش پخش شده بود تو خیابون☹️ رسیدیم به حرم نزدیکای ضریح حضرت علی صدای مردم با زمزمه حیدر حیدر بلند بود هرچی نزدیکتر به ضریح میشدی فشار واقعا بیشتر میشد در حدی ک دیگه از جمعیت اومدم کنار ترسیدم قفسه سینم بشکنه ☺️ رفتم کنار و شروع کردم جامعه کبیره خوندم و واسه امام زمان ، پدرومادرم و اوشون😌 وبقیه دعا کردم فرداهم یک بار دیگه رفتیم زیارت و کم کم باید آماده بزرگترین پیاده روی جهان می شدیم😍😍 وسایل کوله رو جمع کردم بندهای کفشم رو محکم بستم و راه افتادم به همراه چند تا از مسئولین و بچه ها😊 وارد مسیر که شدیم دوباره پذیرایی ها شروع میشد یک قسمت ایرانیا داشتن شربت میدادن یکی وای فای گذاشته بود صلواتی😊 یک تیکه رو دیدم واقعا خدمتی عاشقانه بود چند تا بچه حدود4تا6سال کنار هم ایستاده بودن یکی دستمال کاغذی میداد یک دختره کوچولو هم دستش عطر بود و به دست زائرا عطر میزد ❤️🌹 همینطور رفتیم و رفتیم چندین کیلومتر تا رسیدیم به عمود یک تا خود حرم امام حسین ع حدود1410تا عمود بود و فاصله هر دو عمود هم حدود50متر بود اولین عمود بنام یکی از شهدای ایرانی بود خلاصه عکس گرفتیم با عمود اول و حرکت کردیم عجب پیاده روی بزرگی بود رفتیم تا فکر میکنم غروب بود که رسیدیم به موکب بزرگ امام رضا ع و نماز خوندیم و شام خوردیم و خوابیدیم تا صبح 😊 صبح دوباره حرکت کردیم عمودهارو طی می کردیم و باز دوباره بعد هر 50تا یا 100تا عمود استراحت می کردیم یا آب سرد یا با چایی یا هم از خوراکی هایی ک میدادن مثلا می رفتیم یهو می دیدی یک عراقی پشت وانتش موز داشت و تندتند پخش می کرد بین مردم یا طرف دوغ های یکنفره داشت و سریع پخش می کرد بین مردم هرکس هرجور می تونست خدمت می کرد 😍 خلاصه هراز گاهی توی موکب های استراحت می کردیم مثلا کمی وامیستادیم و یکی پشتمون و پاهامونو ماساژ میداد یا کمی می خوابیدیم باز حرکت رفتیم تا رسیدیم به موکب عظیم امام زمان عج که زیر نظر آستان قدس رضوی بود اونجا هم مراسم عزاداری داشتن بعد نماز مغرب و عشا بعد مراسم بین من و مداحش یک بحث اعتقادی شکل گرفت که اکثرا گفتن شما درست میگی و شام رو خوردیم و رفتیم سوله واسه خواب 😊 صبح دوباره زدیم به حرکت فکر میکنم بعد ظهر ساعتای 6بود که وقتی سمت راستمو دیدم😔 حرم حضرت ابوالفضل ع دیده میشد از فاصله صدها متری کمی اونجا به همراه زائرا وایستادیم به حرم نگاه می کردیم و اشک😭 بعد دو روز پیاده روی و گرما و سختی عجب حسی بود حرم آقارو ببینی از اونجا دوباره رفتیم محل اسکانمون کمی استراحت کردیم آها راستی اونجا هم باز قضیه شارژر تکرار شد یکی دوتا پریز برق بود ما حدود 7یا8 تا گوشی و پاور وصل کرده بودیم😐 با بچه ها راهی بین الحرمین شدیم 👇عضویت👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1538392064C394b6f57fasapp.ir/azgonahtatobeh