برای مادرت بده که خاکی باشه موی تو بده جلوی چشم من خونی باشه گلوی تو سری توی سرا شدی ولی می میرم به خدا دل‌نگرانم که سرت بیفته از رو نیزه ها @hosenih موهاتو شونه می‌کنه رو نیزه دستای نسیم شونه‌ی تو دست منه بیا عزیزم تا بریم تا کجا اشک چشممو هدیه به روسری کنم وقتی رو نیزه ها باشی چجوری مادری کنم دست خودم نیست که همش به صورتم چنگ می‌خوره چه طوری طاقت بیارم وقتی بهت سنگ می‌خوره دق می‌ده آخرش منو دیدن خشکی لبات خاکستر نشسته رو موهای سوخته ی بابات دلم رو خوش کرده بودم به کفْن و دفن بدنت تو رو سپردمت به خاک ولی بیرون کشیدنت گرد سفیدی اومد و موی سیاهمو گرفت بابات پناهم بود و شمر ازم پناهمو گرفت @hosenih کاش نمی‌دیدم به بابات چطوری حمله ور شدن چطوری تیر و نیزه ها با خون بابات تر شدن تازیونه کاشکی می‌ذاشت از دیدنت حظ ببرم کاشکی تو آغوش بابات خاکت می‌کردم پسرم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e