خانه روشن شده از زینت بابای حسن
یک عروسک شده سر فصل هدایای حسن
شده شیرینی بیداری و رویای حسن
موح در موج شد از او دل دریای حسن
مرد مانند اسد هست و چنان زهره زن است
چه رقابت سر او بین حسین و حسن است
هیچکس نیست در این شور چنان شور حسین
اشک شوق است به چشمان پر از نور حسین
سر زده پرتوش از سینه منشور حسین
مثل پروانه به این شعله شده طور حسین
این حسین است که عالم همه دیوانه اوست
این حسین است که زینب همه پروانه اوست
آمده تا که کند کرب و بلا را کامل
تا که دلبر بشود یا ببرند از او دل
تا دهد خون خدا از مدد او حاصل
تا کند از همه ی قافله حل مشکل
شاید از خیمه ی او عطر علی می بارد
که ابالفضل هوای حرمش را دارد
زینت اب شده یعنی که پدر تنها نیست
مادر مادر و بابا که فقط زهرا نیست
جمله ای مثل جمیلای خودش زیبا نیست
عاشقی نیست که در محضر او شیدا نیست
پای یک قول که داده ست به مادر یک روز
نیم قرن است که پایش به رکاب است هنوز
پنج ساله است که بانوی بزرگ خانه است
بال می سوزد و در مطبخ جان پروانه ست
به عرب هست عقیله به عجم فرزانه است
چه اسیری ست؟ که یک مکتب آزادانه ست
سر ترین باشد و سر را بدهد سرور نه
جان و جانانه ببخشد به جفا معجر نه