#حضرت_زهرا
بر غم پیدا و بر درد نهانم گریه کن
بر مصیبت های من آرام جانم گریه کن
حرف دارد بر من و بر گریه ام همسایه ام
بر من و بر غربت اشک روانم گریه کن
عمر با هم بودن ما کمتر از ده سال بود
در بهار زندگی مان بر خزانم گریه کن
با تو گرچه بسته ام لب از سخن گفتن علی
باش با زبان گریه هم زبانم گریه کن
کودکانم در نیامدن هنوز از آب و گل
آه بر بی مادری کودکانم گریه کن
میخ در پهلو شکست از من ولی گشتم کمان
زیر بار غصه، بر قد کمانم گریه کن
وقت غسل من که ناغافل تو دستت می خورد
بر کبودی های نقش بازوانم گریه کن
می شوی دلتنگ من، من می شوم دلتنگ تو
شب به شب بیا به قبر بی نشانم گریه کن
رسول رشیدی راد
@rozeh_1