لایحهی عفاف و حجاب در میانهی بیتصوری از مفهوم دولت
در بحبوبهی درخواست قشری از بدنهی مردمی دغدغهمند دربارهی مقولهی حجاب، صدای لایحهای در این باره بلند شد که محتوای آن، حاکی از جریمههای نقدی پلکانی برای خاطیان مقولهی عفاف و حجاب است. آنچه بیش از هر چیز دیگری از این لایحه به ذهن متبادر میشود، عدم وجود هیچ نوع الگوی حاکمیتی، هیچ نوع عاملیت فرهنگی و هیچ گونه تصوری از مردم است که این همه «هیچ» در یکجا، فریاد «من نمیتوانم» را از متن و پیشنهاددهندگان این لایحه به ذهن مخاطب متبادر میسازد.
متن، بیش از آنچه کلمات نوشته شدهاش، یک سری اصول و معناها را به ذهن القا کنند، نانوشته هایی دارد که به نظر می رسد آن نانوشتهها، برای مخاطب، "نوعی از گفتمان" را ایجاد مینماید که اثرات آن سالهای سال قطعا در اخلاق جامعه و رفتار سیاستی حاکمان پیامد خواهد داشت.
اگرچه بنا ندارم که بر مبنای متن منتشر شده که احتمالا پیشنویس است، قضاوت کنم، اما ذکر چند نکته خطاب به نویسندگان این متن که نوع نگاهشان از «هیچهای مذکور» حکایت می کند، نکاتی را عرض میکنم:
مراقبت از نقش و جایگاه مردم در فرهنگ جامعه، مسالهای اساسی و بنیادین است و نهادهای سیاستی و قانونگذار باید به فهمی از فرهنگ در این زمینه ملزم بمانند که «مردم» را در خردترین و کلانترین لایههای عاملیت در نظر بگیرد. تسهیلگری در این زمینه، مهمتر از عاملیت مستقیم حاکمیت است، ولو بخشی از اقشار دغدغهمند جامعه را رنجور نماید. لذا اگر بناست که مسیری پلکانی در نظر گرفته شود، قبل از پلکانهای جزایی، باید مصونیتهای مردمی و تسهیلگری مردم و نهادهای میانجی در این زمینه را بسط دهد.
پدیدهی کشف حجاب، پدیدهای منتشر و بسیار پراکنده در جامعه است. فهم درست این پراکندگی و حتی «همهجایی آن» دو راه را پیش روی سیاستگذار می نهد: یا با هزاران چشم خود(دوربینها) شروع به کنترلگری نماید و حجم عظیمی از انرژی و مخارج و وقت نهادهای اجرایی و قضایی را به این موضوع اختصاص دهد و یا بر چشمهای مردم، به عنوان صاحبان اصلی این آب و خاک و با توضیحی از خود به عنوان "حاکمیتی برآمده از آنان" و "اذعان به ناتوانی خود"، حساب باز کند. مورد اول، رویکردی است که توسط دولتهای خودکامه پیگیر میشود و منجر به این می شود که حاکمیت برای برائت از خودکامگی، روز به روز از سیاستهای خود عقبنشینی کند، حال این که گزینه دوم، روز به روز بر قدرت حاکمیت، به عنوان روح برآمده از یک بدنهی مردمی خواهد افزود.
البته تبیینهای نظری و گفتمانهای پشتیبان نیز نقش موثری در این زمینه دارند. یعنی حاکمیت در این کنش، بایسته است با تمرکز بر "مردم"، این مساله را بیش از آن که سیاسی جلوه دهد، به لایههای اخلاقی آن نزدیک سازد و به مردم گوشزد نماید، همچون امنیت، این مساله، مقولهای است که نه تنها آحاد جامعه_فارغ از دعواهای سیاسی_ با آن درگیر هستند و مساله، بهره برداری سیاسی نیست، بلکه خود مردم، مقوم اخلاق جامعه هستند و از قضا، حاکمیت، تنها در نقش پشتیبان و تسهیلگر به این عرصه ورود مینماید.
✍مریم منصوری