#یک_نکته_از_هزاران 🌱
محمدبن مغیث از كشاورزان سالخورده مدینه بود می گوید: یك سال خربزه و خیار و كدو در زمین مزروعی خود در كنار چاه عظام كاشتم ، زراعت خوب شد، ولی وقت فرارسیدن محصول نزدیك گردید، ملخ های بسیار آمدند، و همه زراعت مرا خوردند، دو شترم نیز از بین رفت و در مجموع 120 دینار خسارت دیدم . در همین بحران در جایی نشسته بودم ، ناگهان امام كاظم (ع) را دیدم به پیش آمد و سلام كرد و فرمود: حالت چطور است ؟ از زراعت چه خبر؟ گفتم : صبح كردم مانند كسی كه همه زراعتش درو شده ، و چیزی باقی نمانده است ملخ ها، ریختند و همه را نابود كردند . فرمود: چقدر خسارت دیده ای ؟
عرض كردم : 120 دینار خسارت دیده ام . به غلامش عرفه فرمود: برای ابن مغیث 150 دینار به اضافه دو شتر جدا كن و به او تحویل بده آنگاه به من فرمود: 30 دینار با دو شتر اضافه بر خسارت تو دادم . عرض كردم : مبارك باشدت به اینجا تشریف بیاورید و برای من دعا كنید وارد شد و برای من دعا كرد... آن دو شتر بر اثر زاد و ولد بسیار شدند و آنها را به ده هزار دینار فروختم و زندگیم پربركت گردید .
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
مامون عباسی (هفتمین خلیفه عباسی) گوید: روزی عده ای با اجازه وارد بر پدرم هارون الرشید شدند، موسی بن جعفر نیز به مناسبتی به آنجا آمده بود، پدرم تا او را دید به او نگریست و از همه جا غافل گردید و تنها چشم به او دوخته بود تا او وارد گردید، وقتی كه نزدیك آمد، پدرم كمال احترام را به او كرد و دو زانو در برابرش نشست و احوالش را پرسید و او (امام) فرمود: خیر است . هنگام خداحافظی پدرم با كمال احترام او را بدرقه كرد. به پدرم گفتم : دیدم به گونه ای با این مرد ناشناس رفتار كردی كه با هیچ كس رفتار ننموده ای ! این مرد چه كسی بود؟. هارون گفت : بنی هذا وارث علم النبیین ، هذا موسی بن جعفر بن محمد: پسرم این وارث علم پیامبران ، موسی بن جعفر بن محمد بود، اگر علم صحیح و استوار می خواهی در نزد این شخص است . مامون گوید: در همین هنگام محبت دودمان پیامبر در دلم جای گرفت . ولی امان از غرور و ریاست دنیا كه مانع از آن شد تا این پدر و پسر، حق محبت را ادا كنند، بلكه به عكس ، امامان بحق را شهید كردند.
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
فقیری به حضور امام كاظم (ع) آمد و عرض كرد: تهیدست هستم مرا از تهی دستی و فقر نجات بده ، اگر صد درهم پول داشته باشم ، با تجارت و خرید و فروش خود را از فقر و ناداری نجات می دهم . امام كاظم (ع) با روی خوش و لبخند، به او فرمود: من از تو یك سؤ ال می كنم ، اگر پاسخ صحیح دادی ، ده برابر خواسته تو را به تو خواهم داد. فقیر عرض كرد: بپرسید.
امام كاظم (ع) فرمود: اگر بنا باشد تو در دنیا برای خود آرزوئی كنی ، چه آرزو می كنی؟ فقیر گفت : آرزو می كنم توفیق انجام حقوق برادران دینی بیابم ، و برای حفظ دین و برادران دینی ، قانون تقیه را رعایت كنم . امام كاظم (ع) فرمود: چرا دوستی با ما خاندان را، آرزو نمی كنی . او عرض كرد: این صفت در من هست ، خدا را برداشتن چنین نعمتی سپاس می گویم ، و از درگاهش می خواهم ، تا خصال نیكی كه ندارم به من بدهد. امام كاظم (ع) فرمود: پاسخ نیكی دادی ، آنگاه دو هزار درهم (كه 20 برابر خواسته او بود) به او داد و فرمود: این پول را در خرید و فروش مازور به كار ببرید زیرا كالای خشك است (و كمتر آسیب پذیر است (. به این ترتیب به او كمك كرد، و او را برای تجارت و كسب و كار تشویق و راهنمایی فرمود.
داستانهاي شنيدني از چهارده معصوم(عليهم السلام)/ محمد محمدي اشتهاردي