#حرف_اعضا 🌻🍃
سلام
من یه دختر 20 ساله ام که حدودا 6 ماهه عقد کردم . راستش الان احساس میکنم که درباره ازدواجم اشتباه کردم . همسرم اونی نیست که فکر میکردم . نمیتونم عاشقش باشم . الانم هرکاری براش میکنم برای حفظ ظواهر و انجام تکلیفمه و من مقصر این اوضاع رو بیشتر از هر کسی خانوادم میدونم .
من عاشق ازدواج با یک طلبه و مجاهد بودم که خانوادم اینو قبول نمیکردن و الان همسرم ی فرد مذهبی معمولی هست اما من اینجوری نیستم .
و اینکه اشتباه خودمم قبول دارم که بیشتر فکر نکردم برای تصمیم گیری اونم بخاطر فضای بد خانوادم تو اون روزها بود که همش بهم فشار می آوردن . الان اکثر دوستای من همسرشون طلبه اند و من همیشه حسرت میخورم . من دختر موفقی ام تو زندگیم ولی حس میکنم با این ازدواج تلف شدم...
چون در خیلی موارد همسرمم منو درک نمیکنه و برای پیشرفتم محدودم میکنه... و من از کسی که جلو پیشرفتم رو بگیره متنفرم... چون من از قبل شرایطم رو باهاش طی کرده بودم و اونم قبول کرد اما حالا میگه فکر نمیکردم تا این حد باشه فعالیت ها و ... چون من مثل خیلی از خانمها نیستم که همش بشینم خونه فعالیت اجتماعیم زیاده و تو یکی از بهترین دانشگاه های ایران درس میخونم و فعالیت دارم .
اما همیشه سعی کردم که برنامه ریزی کنم و به زندگیم لطمه وارد نکنه و بنظرم موفق هم بودم ولی همسرم تو این وادی ها نیست . حالا من موندم و این غم بزرگ تو دلم که به هیچ کسم نمیتونم بگم . همه فکر میکنن همه چیز عالیه ولی من احساس عشق و خوشبختی نمیکنم .
همسرمم خیلی بهم ابراز علاقه نمیکنه وقتی هم که میکنه من اصلا خوشم نمیاد و به دلم نمیشینه و بخاطر شرایط شغلیش اخر هفته ها با همیم و این باعث سرد تر شدن روابطمون میشه . اینا رو حتی نذاشتم همسرمم متوجه بشه ولی من عاشقش نیستم و زندگی مشترکمون ک هنوز یکسالی به شروعش مونده برام کابوس شده .
لطفا راهنماییم کنید
🌻❓🌻❓🌻❓🌻❓🌻❓
سلام
من در یه مورد واقعا به راهنماییتون نیاز دارم. خودم دختری 24 ساله هستم که با پسری تو دانشگاه آشنا شدم و بهم قول داده که بیاد خواستگاریم. ایشون فوق اعاده بهم علاقه دارن. و گفت چون مامانش مسافرته و هم اینکه با خانوادش حرف بزنه، ازم وقت خواست و گفت حتما دیگه اواخر برج11 میاد خواستگاریم.
منم تا اون موقع باید منتظر بمونم. ولی الان یه هفته اس ، خانواده ای میخوان بیان برای آشنایی و اگه شد، بعد صفر عقد کنیم. هنوز اجازه ندادم چون خودم هم منتظر اون پسر هستم و بهش علاقه دارم اما فعلا نمیتونم به خونوادم بگم. قضیه اینه که خانوادم خیلی اصرار میکنن که بذارم این خانواده بیان خواستگاریم و میگن از همه نظر خوبه، مامانم گفته اگه قبول نکنم، دیگه باهام حرف نمیزنه.
ازم میخواد فعلا اجازه بدم که بیان برای آشنایی بیشتر و خواستگاری رسمی بمونه بعد از صفر
. اما من که نمیشه الکی بهشون بگم بیان وقتی خودم دلم پیش یکی دیگه اس . از طرفی هم اون پسری که باهام تو دانشگاه هست، همیشه اخبارمو از دختر خالم میگیره که باهامون تو یه دانشگاهه. میترسم بهش این قضیه رو بگه و پسره فکرش جای دور بره که من دارم ازدواج میکنم.
دختر خالم خیلی دهن لقه و همیشه اینکارو میکنه. مطمئنا اگه دختر خالم از این موضوع با خبر بشه، میره به اون پسر میگه و نمیدونم چی پیش میاد . اصرار خانوادم رو چکار بکنم؟ بنظرتون اگه بگوش اون پسر برسه که من خواستگار قبول کردم، دیگه منو ول میکنه؟ من میشه گفت، تصمیم گرفتم که بذارم بیان خونمون چون دیگه خستم شد از اصرار خونوادم و اگه بگم نه، میپرسن،چرا ؟ منم جوابی ندارم که بدم!!
#ایدی_ادمین 👇❤️
@adminam1400
᯽────❁────᯽
@azsargozashteha 📚🖌
᯽────❁────᯽