#ادامه_داستان_زندگی
بخش
#پایانی
اماشب هاانقدرزنگ میزدتاپسرم میرفت دروبراش بازمیکرد
حدودیک سال ودوماه هم باهمین وضعیت دراونجا زندگی کردیم
بدون اینه همسرم حتی بدونه چقدراجاره خونه میدم باچه جوری خرج زندگی رومیدم.
درآمدآنچنانی نداشتم وباسختی زندگی رومیگذروندم.
بعدازیک ال و دو ماه صاحبخانه بهم اطلاع دادکه خونه رولارم دارن وبایدتخلیه کنیم
واقعادیگه بریده بودم
رای اجاره منزل دیگه ای نداشتم واون آشناهم ازسرآشنایی بامبلغ خیلی کمی خونه روبهم اجاره داده بود.
مجبورشدم دوباره به منزل پدرم برگردم ولی اونقدرتحملم تموم شه بودکه مجبورشدم ازشوهرم به خاطراینه خرج زندگی ومسکن رونمیدادشکایت کنم
اما قانون هم هیچ کمکی بهم نکردوکاری ازپیش نبردم
برای مهریه اقدام کردم مهریه من 715سکه بودامابعدازیک سال دوندگی رای به نفع شوهرم صادرشدوقرارشدیک سکه پیش وسالی یک سکه پرداخت کنه
امابه خاطراینکه قانون سکه درهمین مدت کاملا عوض شده بودالان بعدازنزدیک به یک سال حتی یک سکه پرداخت نکرده
وازطریق قانون هیچ اقدامی نمبتونم بکنم
وقانون هیچ کاری باهاش نداره مدتهاست باپسرم درمنزل پدرم زندگی میکنم
ارزندگی خسته شدم چون باچشم خودم دیدم که حق یک عمر زندگیم دوتوروزروشن خوردن وهیچ کاری ازدستم برنیومدکه انجام بدم.
تواین چندسال به اندازه ده سال شکسته شدم هیچ امیدی به زندگی ندارم.
کاملاناامیدشدم.این سرگذشت زندگی من بودکه به خاطرسادگی وحماقت خودم باعثش شدم.ممنونم که تحمل کردین.
@azsargozashteha💚