شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
#داستان_زندگی 🌸🍃 نسترن با کلی خجالت رفتیم داخل اتاق من .. رو تخت نشستم و اونم صندلی رو برداشت و
🌸🍃 گفت:شما دیگه حرفی ندارین ؟سوالی چیزی‌ چند بار سر زبونم اومد قضیه امید رو بگم اما نتونستم نمیدونم ترسیدم .. حسین موقعیت خوبی داشت همه جوره ..چیزی که امید نداشت .. این منو به شک انداخته بود .. گفتم :من نمیتونم زود تصمیم بگیرم و میخوام فکر کنم  گفت:اره حتما  از رو میزم کاغذ برداشت و شمارش رو نوشت .. گفت:این شماره منه اگه خودتون دوست داشتین و اوکی بودی بهم زنگ بزن ..هرچقدرم زمان برای فکر کردن بخوای مشکلی نیست  صحبت هامون تموم شده بود بجای اینکه خوشحال باشم یه حس تردید و دودلی تو دلم افتاده بود .. یکم نشستن و بعد رفتن .. مامان شروع کرد به سیم جیم کردنم .. براش گفتم  اونم گفت:نسترنم..تو اگه با امید ازدواج کنی باید کلی منتظر بمونی که سربازیش تموم شه بعدم کار پیدا کنه تو وضعیت الان ..سرمایه ای هم که نداره بره تو کار ازاد ..اما اگه با حسین ازدواج کنی همه چی برات فراهمه..خونه ماشین ..کار خوب داره ..کارمند بانکه طرف..بعدشم قیافه هزار ماشالا چقد خوشتیپه؟!هزار الله اکبر..من بچه های عموم رو خوب میشناسم همشون چون رو قانون بزرگ شدن ..بچه هاشونم رو قانون بزرگ میکنن.. یکم عاقل باش.. هیچی نمیگفتم  باید فکر میکردم  شماره ش رو زدم تو گوشیم .. عکس واتس اپ رو نگاه کردم ..با کت و شلوار عکس گذاشته بود ..خداوکیلی همه چی تموم بود اما من دلم پیش امید بود  اگه میفهمید داغون میشد ..وای نه من نمیتونم اینقد نامرد باشم .. از طرفی پشت پا بزنم به بختم ؟! خدایا چیکار کنم .. امید همون لحطه زنگ زد .. جواب دادم :الو  گفت میخواد منو ببینه ..قرار بیرون گذاشت باهام ..منتظرش بودم چون همیشه پنجشنبه ها قرارمون همین بود  اما این سری پاهام سخت حرکت میکرد .. انگار علاقه ای به دیدنش نداشتم .. اما باید میرفتم .. اماده شدم .. داشتم تو ذهنم میگفتم برم باهاش صحبت کنم وبگم اگه جای من بود چیکار میکرد  مامان اومد گفت:کجا میری؟! گفتم:با امید قرار دارم  مامان لبش رو گزید و گفت:ول کن این پسره رو ..میخوای ابروم رو ببری؟! گفتم:باهاش حرف بزنم راحت تر میتونم تصمیم بگیرم .. گفت:برو بهش بگو خوشبختی در انتظارته اگه دوست داشته باشه کنار میکشه ادامه دارد.. ᯽────❁────᯽ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@azsargozashteha 📚🖌 ᯽────❁────᯽