سلام
دختر وپسرم که کوچک بودن تو ی مهد بودند تو اتاق های جداگانه.
ی رروز دخترم به داداشش میگه
داداش سارا اذیتم میکنه پسرم میگه سارا کیه
دخترم میگه موقع ناهار نشونت میدم(موقع ناهار همه بچهها تو ی سالن بزرگ غذاشونو میخوردند.)
موقع ناهار میشه دخترم سارا رو به پسرم نشون میده
پسرم میگه منتظر باش علامت دادم حمله کنیم.
وقتی رفتم دنبالشون مربیشون خندش گرفته بود میگه موقع ناهار دیدم این 2تا خواهر برادر ی دفعه ای حمله کردند بیچاره سارا رو ناکودش کردند.
وقتی گفتم چرا این کار رو کردین پسرت گفته اون چرا خواهر منو اذیت کرده
این درحالی بود که پسرم خیلی بزرگتر از خواهرش نیست.
سوتی خاطره سرگذشتت رو بفرست برات تو کانال به اشتراک بذارم دوستِ من🤗👇
💌
@adchalesh
ⁱᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤ••࿐
@azsargozashtha