شاهین و شاخه بریده
پادشاهی دو شاهین کوچک بهعنوان هدیه دریافت کرد. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند.
یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت: یکی از شاهینها تربیتشده و آمادهی شکار است اما نمیداند چه اتفاقی برای آنیکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخهای قرار داده تکان نخورده است.
این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند؛ اما هیچکدام نتوانستند.
روز بعد پادشاه دستور داد تا به همهی مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد.
صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز است.
پادشاه دستور داد تا معجزهگر شاهین را نزد او بیاورند.
درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند: اوست که شاهین را به پرواز درآورد.
پادشاه پرسید: تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این کار را کردی؟ شاید جادوگر هستی؟
کشاورز گفت: سرورم، کار سادهای بود، من فقط شاخهای را که شاهین روی آن نشسته بود بریدم و شاهین فهمید که بال دارد و شروع به پرواز کرد.
نتیجهی اخلاقی:
در زندگی هر یک از ما نیز باید کشاورزی بیاید و شاخهی زیر پایمان را قطع کند تا بفهمیم که بالی برای پرواز و ترقی و پیشرفت داریم.
──── · ⋆ 𖦹 ⋆ · ────
🌸🌸🌸
→🌥💛←
@B_rang_khodaa