💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#خاطرات_شهید_مهدی_زین_الدین
راوے: همسر شهید
#نیمه_پنهان
قسمت :۱۹
گمنام گمنام🕊
🍃. يك بار كه آمد ، پرسيد " راديو را توانستی راه بيندازی؟ " گفتم " كدام راديو ؟ " گفت " همانی كه توی آن جعبه ، سر طاقچه بود . " نمی تواستم بگويم احساس ميكردم آن جعبه جزو حريم اوست و نبايد بهش دست بزنم . همه كارها و حرف هايش را دربست قبول ميكردم . هنوز از جزئيات كارش چيزی نمی دانستم و از اين و آن شنيده بودم كه نيروهای قم و اراك و چند جای ديگر با هم يك جا شده اند و تيپ
علی ابن ابیطالب را تشكيل داده اند . آقا مهدی هم فرمانده تيپ شده بود . ديگر به پاييز اهواز خورده بوديم و گرمای هوا زياد اذيت نميكرد .
🍃 با اتوبوس كه ميرفتم مدرسه و
بر ميگشتم ، كنار خيابان رزمنده ها را با چفيه هايشان ميديدم كه جلوی باجه ی تلفن صف كشيده اند تا به خانواده شان زنگ بزنند . از همه جای ايران آمده بودند . برگشتنی برای اين كه زود به خانه نرسم ، وسط های راه از اتوبوس پياده ميشدم و بقيه راه را پياده
می آمدم . از جلوی بيمارستان
جندی شاپور رد ميشدم . آمبولانس آمبولانس مجروح می آوردند ، من هم همين جوری مات و مبهوت می ايستادم و نگاهشان ميكردم .
🍃حيران در برابر رازی كه اين آدم ها با خود داشتند ، چيزی كه می توانستند برايش جان بدهند . ديدن جنگ از نزديك يعنی همين ، يعنی اين كه ببينی آدمها واقعاً زخمی و شهيد می شوند . شب كه آقا مهدی بر می گشت خانه می خواستم همه ی چيزهايی را كه آن روز ديده بودم برايش تعريف كنم . ولی فرصت نمی كرد تا آخرش را بشنود عمليات والفجر مقدماتی بود گمانم . تلفن زد . تلفنی حرف زدنمان جالب بود پيش تر تلگراف بود تا تلفن . كم و كوتاه . شايد فكر
می كرديم همه چيز بايد به مختصرترين شكلش انجام بگيرد ، گفت " يك كم مشكل پيدا كرديم . من فردا
بر ميگردم ، می آيم خانه .
🍃" حدس زدم عملياتشان موفق نبوده است . اين قدر نبودنش در خانه برايم طبيعی شده بود و جا افتاده بود كه گفتم " نه لزومی ندارد برگردی . " از او اصرار "كه دارم فردا می آيم " و از من انكار كه " نه ، چه كاری داری كه بيايی ." يك چز ديگر هم ميخواستم بگويم . رويم نميشد . خواست قطع كند . گفت " كاری نداری ؟ " گفتم " میخواستم يك چيزی را بهت بگويم ." گفت " خودم
می دانم " فردا كه از مدرسه آمدم خانه پوتينهايش را جلوی در ديدم . گوشه ی اتاق خوابيده بود ، يك پتو انداخته بود زيرش.
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
#ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada