شهید
#سید_نورخدا_موسوی
🌹در نهایت، مرداد 67، نورخدا برای مقابله با گروهک تروریستی منافقین در عملیات مرصاد حاضر میشود، فرماندهان تصمیم میگیرند تا از این بسیجی لرستانی به عنوان سقای رزمندگان استفاده کنند، که نورخدا، ناخواسته میپذیرد. در میان گرد و غبار حاصل از شلیک گلوله و خمپاره، آن زمان که سید قصد رساندن آذوقه به همرزمان را دارد، یک بسیجی دلاور از راه رسیده و بار او را برای حمل تا مقصد به دوش میکشد، ناگهان، خمپارهای منفجر و همرزم سید، درمقابل دیدگانش، اشهد نخوانده، به یاران شهید میپیوندد.
تیر 1376: فارغ التحصیلی از دانشگاه علوم انتظامی و اشتغال در کلانتری
🌷تیرماه 1376، سید، از دانشگاه علوم انتظامی فارغ التحصیل، و با تصمیم فرماندهان، مامور میشود تا در کلانتری باقرشهر تهران انجام وظیفه کند. جابجایی ها تا آنجا پیش میرود که او، در اکثر کلانتریهای تهران بزرگ انجام وظیفه میکند. اما این پایان کار کسی که نامش نورِخداست کافی نیست. پس تقدیر، یک دهه "10 سال" او را در انتظار میگذارد تا شاید خدای بزرگ، نام و نشان این سرباز وطن را، درآمیخته کند.
10 سال بعد/ تیر 1386: تماس از فرماندهی، انتقال به سیستان و بلوچستان
🌸تیر ماه 1386، یکی از فرماندهان ستادی، در تماسی تلفنی با سیدنورخدا، از انتقال وی به ستاد فرماندهی انتظامی استان سیستان و بلوچستان خبر میدهد.
در همین رابطه، کبری حافظی "همسر و پرستار شهید زنده لرستان"، به نگارنده میگوید: همکار سید در پایان مکالمه تلفنی، جملهای بر زبان آورد که لبخند سیدنورخدا، و البته نگرانی من را به همراه داشت، جمله کوتاه بود: "سید جان، پیشاپیش شهادتت مبارک" !.
💚چند ماه بعد/ از فرماندهی سید در یگان تکاوری زاهدان تا جانشینی یگان تکاوری لار
چند ماه پس از انتقال به سیستان و بلوچستان، سیدنورخدا بعد از طی یک دورهی سخت تکاوری، به عنوان فرمانده یگان تکاوری زاهدان و پس از آن جانشینی فرمانده یگان تکاوری لار منصوب میشود تا زندگی او، ابعاد تازهای به خود بگیرد.
تیر 1386 تا اسفند 1387: بیست ماه اضطراب خانواده، بیست ماه دفاع سیدنورخدا از مرزهای کشور
❤️همسر سیدنورخدا، در گفتوگو با نگارنده، از یک سال و 8 ماه اضطراب و نگرانی سخن میگوید، از اینکه تقدیر چه برایشان رقم خواهد زد و آیا سیده زهرا 6 ساله و سید محمد 5 ساله، بار دیگر، آغوش گرم و دستان مردانهی پدر را لمس خواهند کرد ؟!. زندگی جاری و زمان از گلوی ساعتی شنی درگذر است، که سرانجام، روز واقعه فرامیرسد !.
🌺سروان چِناشکی میگوید: "در ارتفاعات منطقه لار، در حال تبادل آتش با نیروهای ریگی ملعون بودیم. شدت درگیری بالا بود و ما سعی داشتیم با کمترین تلفات، موجبات عقب نشینی و شکست نیروهای گروه تروریستی"جندالشیطان" را فراهم کنیم. من و سید و یکی از بچهها در صف اول بودیم، سید اشاره کرد که دونفر از اشرار را پشت یک تخته سنگ دیده، من اسلحه را مسلح کردم و روی رگبار گذاشتم، در حالت نشانه بودم که یکی از اشرار در تیررس قرار گرفت، بلافاصله شلیک کردم اما به یکباره، تیر تکتیرانداز دشمن به کتف راست من اصابت کرد. یک لحظه که به خود آمدم، دیدم سیدنورخدا هم تیر خورده و روی زمین افتاده، رد خون را که گرفتم، فهمیدم که تیر به سر سید اصابت کرده، آنجا بود که شهادتین را به نیابت از آقا سید به جا آوردم".
🤲
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
🤲اللّهُمَّ اجْعَل قائِدنَا
#الخامنهای في درعك الحصينة التي تجعل فيها من ترید
#سیدحسننصرالله #راه_نصرالله #سیدهاشمصفیالدین #هنیه #حاجقاسم #سنوار #the_end_of_israeil #جهاد_تحریم #تحریم_رژیمکودککش #جمعه_نصر #جمعهنصر
دلت میخاد حال دلت خوب باشه
با شهداء 🌷 همنشین شو
#در_جمع_شهیدان👇👇
@ba_Shaheidan
@zohoore_ghaem