دل شكسته ی من تا كه آشناى بقيع است هميشه و همه جا بر لبم نواى بقيع است بگو چگونه ننالم كه دل بسان كبوتر پريده از قفس سينه در هواى بقيع است صداى زمزمه ی زائران گنبد خضرا دم غروب پر از شور لحظه‏ هاى بقيع است قسم به چار امامى كه خفته در دل خاكند كه عرش جلوه‏ اى از صحن باصفاى بقيع است هنوز اشك على اين زلال حسرت و اندوه چراغ غربت شب هاى بى صداى بقيع است فرشتگان خدا خاكبوس اين حرم نور بهشت با همه دارائي اش گداى بقيع است کمیل کاشانی