شعر و غزل برای تو گفتن عنایت است از بس که لطف حضرتتان بی نهایت است اینجا سیاه کردن دفتر عبادت است اصلاً به افتخار تو ماه ضیافت است ابر کرم ببار که هنگام رحمت است از گوشه های لعل لبت می چکد عسل دیوانه تو بوده و هستیم از ازل آقا بگیر دست مرا نیز لااقل ای قهرمان عرصه پیکار در جمل وقتی قیام می کنی اصلاً قیامت است خاکی تر از تمامی شاهان عالمی زیباترین سروده دیوان عالمی در امتداد دست تو چشمان عالمی قربان خال هاشمیت جان عالمی آن نقطه ای که نقطه آغاز خلقت است ای سفره دار شهر نبی ای بزرگوار ای توده های ابر کرم! بر زمین ببار وا می کنم به نام تو لبهای روزه دار هرگز نمی روم به خداوند زیر بار باور نمی کنم که مزار تو خلوت است تا می وزید بوی شما در فضای شهر می آمدند مردمی از جای جای شهر در ازدحام، کوچه و پس کوچه های شهر تا بنگرند جلوه یوسف نمای شهر یعنی نگاه کردن رویت عبادت است بر سفره هاست روزی و ماهانه هایتان گرمی گرفت خانه پروانه هایتان دیوانه ایم و عاشق دردانه هایتان سنگین شده ز پستی ما شانه هایتان این عبد رو سیاه چه اسباب زحمت است با قاتلت چگونه به یک خانه زیستی زخم زبان شنیدی و هر شب گریستی باید که پای درد صبوری بایستی یا للعجب! کریم مدینه! تو کیستی؟ درد تو درد بی کسی و درد غربت است دشنام ها شنیده ولی خنده می کنی دشنام داده را تو چه شرمنده می کنی هر کیش را به دین خودت بنده می کنی تو خاطرات فاطمه را زنده می کنی یک گوشه نگاه تو ما را کفایت است در بین بچه ها ز همه مادری تری یعنی تو از تمامیشان کوثری تری با این عبای سبز، تو پیغمبری تری پایش بیفتد از همه شان حیدری تری شمشیر هم به دست تو تمثال غیرت است کم کم به روضه پای مرا می کشی خودت شمع مذاب در وسط آتشی خودت پس طعم درد فاطمه را می چشی خودت در این مسیر روضه مرا می کشی خودت در روضه ات هلاک شدن هم شهادت است شاعر : امیر حسین الفت امام حسن (ع) میلاد