۱۹ سینه ی آسمان ، پر شد از آه و درد و غم با دل مرتضی ، قامت کوفه گشته خم با دلی خون و دیده تر می کند بر سما نظر گوید امشب خدا مرا دیگر از این زمین ببر « واغریبا واویلتا » پیر مردی غریب ، پای افطار دختری با نگاهی عجیب ، می کند یاد همسری سفره ای ساده ، بی ریا قطعه ای نان ، کمی نمک لحظه ای کم نکرده از خاطرات غم فدک « واغریبا واویلتا » از در خانه تا ، قتلگه می رود علی نیمه شب زائر ، فاطمه می شود علی شعله زد جبرییل حق بر دل زینب و حسن تیغ مسموم کینه خورد روی راس اباالحسن « واغریبا واویلتا » ═══✼🍃🌹🍃✼═══